- جزییاتروزي از روزهاي دور , اربا ظالم و بدجنس و شرور ،به کسي ظلمي کرد .باباي دلير تو ، آبرويش را برد . اربابه لجش گرفت.بابا را گرفت و برد .او را هديه کرد به شاه . شاه هم سرش را بريد .شکم او را دريد.او را بريان کرد و خورد. بله اي تاج سرم ، گل پسرم … من نگفتم به کسي . پدرت روزي که رفت،وصيت کرد به من ، که...
- مشخصات
- 0
روزي از روزهاي دور , اربا ظالم و بدجنس و شرور ،به کسي ظلمي کرد .باباي دلير تو ، آبرويش را برد .
اربابه لجش گرفت.بابا را گرفت و برد .او را هديه کرد به شاه . شاه هم سرش را بريد .شکم او را دريد.او را بريان کرد و خورد.
بله اي تاج سرم ، گل پسرم … من نگفتم به کسي . پدرت روزي که رفت،وصيت کرد به من ، که بخواهم از تو : وقتي که بزرگ شدي ، انتقام او را بگيري از سلطان.
يکي بود يکي نبود، غير از خداي مهربان، هيچ کس نبود.
در زمان هاي قديم، زير گنبد کبود، توي سرزميني دور، ده سرسبزي بود.
توي اين روستاي خوش آب و هوا، خروس کوچکي زندگي مي کرد.
خروسک پدر نداشت. توي يک مزرعه سبز و بزرگ، تنهايي با مادرش حنا خانم،
روزگار ساکت و آرامي داشت.
تا اينکه ...
يکي از روزهاي زيباي بهار، خروسک رفت توي مزرعه کناريشان، تا با دوستان خودش
بازي کند. ميان بازيِشان، با يکي از جوجه ها جوجه اي زرد و سياه، حرفش شد.
حرف ها بالا گرفت. کار به، دعوا کشيد ...
نويسنده | محمدرضا سرشار |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 24 |
نوبت چاپ | 13 |
نوع جلد | شميز |
قطع | خشتي كوچك |
ابعاد | 17.5 * 17 * 0.2 |
وزن | 68 |
سال چاپ | 1396 |
تاكنون نظري ثبت نشده است.