کتاب همه گفتند مرگ بر شاه جلد سوم از مجموعه داستان‌هاي انقلاب به شمار مي‌آيد که با گزينش و ويرايش محمدرضا سرشار و با هدف آشنايي نوجوانان با جريان انقلاب و ارزش‌هاي آن گردآوري شده است. در اين مجموعه 6 داستان به قلم مجيد درخشاني، بهمن پگاه‌راد، داوود غفارزادگان، ابراهيم حسن‌بيگي و مريم جمشيدي قرار گرفته و چيزي که در همه‌ي داستان‌ها مشترک است، پرداختن به موضوع انقلاب اسلامي با سبک‌هاي متفاوت مي‌باشد. ديگر جلدهاي اين مجموعه با نام‌هاي به دنبال پدر، پاي تخته سياه، نوشته روي ديوار، غريبه‌ها، جاسوس و امام مي‌آمد توسط سوره مهر به چاپ رسيده است. با محمدرضا سرشار بيشتر آشنا شويم: محمدرضا سرشار معروف به رضا رهگذر در سال 1332 در شهر کازرون به دنيا آمد. اولين اثر او در سال 1352 در يکي از مجلات ادبي و کتاب نخستش در سال 1355 به چاپ رسيد. چهار کتاب و چندين داستان کوتاه نيز از وي قبل از انقلاب انتشار يافت. او بعد از پيروزي انقلاب نيز حدود 100 عنوان کتاب براي کودکان و بزرگسالان به نگارش درآورده است. آثار محمدرضا سرشار 26 جايزه را برايش به ارمغان آورده و به زبان‌هاي مختلف مانند اردو و انگليسي ترجمه شده است. در بخشي از کتاب همه گفتند مرگ بر شاه مي‌خوانيم: به سربازي نزديک شد و گفت: «بدو اين پرچم‌ها را بياور پايين آن پارچه را هم بِکَن!» با قدم‌هاي تندي به جواد نزديک شد و گفت: «ديوانه! مي‌خواهي کشور را به هرج و مرج بکشي؟! چطور جرأت کردي؟ کي اين کارهاي زشت را به‌ات ياد داده؛ هان؟» سرباز، پرچم‌ها را کَند و پايين آورد. فرمانده پاسگاه، به دو سربازي که جواد را در ميان گرفته بودند اشاره کرد: ببريد اين پدرسوخته را. حالا لال هم شده! مردم، خشمگين و ناراحت، به جواد و سربازها نگاه مي‌کردند. جواد که حرکت کرد، دوباره صداي شيون و زاري بلند شد. فرمانده پاسگاه، سربازي را به پاي نخل برد. رو به مردم کرد و گفت: «يا اللّه، برويد دنبال کارتان. اگر هم جرأت داريد به نخل نزديک شويد تا بدنتان با گلوله، سوراخ سوراخ شود.» حال عجيبي داشتم. دلم به حال جواد مي‌سوخت. پيش خودم گفتم: «يعني چکارش مي‌کنند!» ناگهان دستي به پشتم خورد. نگاه کردم: صادق بود. مي‌خواستم بگويم «ولم کن! برو گم شو شاه دوست!» ولي او دستم را گرفت و از جمعيت دورم کرد. وقتي کنار ميدان رسيديم، با نگراني گفت: «نامردها! چطور گذاشتيد جواد را به جاي شما بگيرند؟» دهانم خشک شده بود. به زحمت گفتم: «يعني چه؟! او را به جاي ما گرفته‌اند؟!»