معرفي کتاب پاوه سرخ
کتاب پاوه سرخ به قلم داوود بختياري دانشور، زندگينام? داستاني شهيد مصطفي چمران، از فرماندهان بزرگ دفاع مقدس را روايت ميکند.
بخش آغازين اثر با عنوان قهرمان، به زندگينام? مختصر اين شهيد بزرگوار، فعاليتهاي سياسي در کشورهاي آمريکا و لبنان، بازگشت به وطن پس از 21 سال، قبول منصب وزارت دفاع، نمايندگي مردم تهران در اولين دوره انتخابات مجلس شوراي اسلامي و... پرداخته است.
نويسنده با جستجوي نوجواني او خواننده را زودتر به مقصد نزديک ميکند. وي پس از روايت خلاصهاي از زندگينامه، بلافاصله با داستان راز يک توماني، وسوسههاي خوردن روز? مستحبي چمران را توصيف ميکند و با چنين تعليقي قصه را ادامه ميهد. او در حالي که روزه بوده پولي را که مادرش براي خريد نان به او داده است به مستحق ميبخشد و دست خالي به خانه بازميگردد.
داستان دوم هم در همان حال و هواي نوجواني شهيد سپري ميشود. او آنجا هم براي مردم دلسوزي ميکند و غصه ميخورد. چمران در قص? سوم در قامت جواني که وارد بازار کار شده است، توصيف ميشود. او يک دانشآموز دبيرستاني است که در کارگاه جوراببافي پدرش حرفهاي دارد و دوستش قصهاي با عنوان کلاس شبانه روايت ميکند.
روحي? انقلابيگري وي از داستان چهارم کتاب نمايان ميشود. در تاريخ 16 آذر ريچارد نيکسون آمريکايي قصد دارد براي حمايت از شاه ايران به کشور بيايد. دانشجويان آن روز دست به کار ميشوند و مقابل اين حمايت شوم قرار ميگيرند؛ اما سهم آنها فقط گلولهاي ميشود که يکي از آنها هم به تن مصطفي ميخورد و او را مجروح مينمايد.
قص? بعدي شما را با مصطفي در آمريکا همراه ميکند و حال و هواي دانشگاه تگزاس را شرح ميدهد. در داستان ديگر، يعني پاوه سرخ که بلندترين قص? اين اثر محسوب ميشود به زمان انقلاب و حال و هواي کشور در روزهاي بعد از آن ميرويد و نقش چمران را در آن حادثه مشاهده ميکنيد. سرانجام در داستان نهايي، شهادت او به صورت غير مستقيم روايت ميشود.
در بخشي از کتاب پاوه سرخ ميخوانيم:
آسمان پاييزي آنقدر پايين است که انگار به زمين چسبيده. باران ريز تندي ميبارد. باد تو درختهاي محوطه دانشگاه، لاي تبريزيها و سپيدارها ولوله ميکند و آنها را مثل پردهاي تکان ميدهد. هر جا که چشم ميگرداني، ازدحام عجيبي از دانشجويان را ميبيني، يکي از دانشجويان چنان ميدود که انگار عزرائيل دنبالش کرده. چند نفر هم نفسزنان و هوارکشان از عقبش ميآيند.
سر و کله چند آژان نيز در اطراف دانشگاه ديده ميشود.
مصطفي چنان دمغ است که اگر کاردش بزني خونش درنميآيد. خبر رسيده که «ريچارد نيکسون» رئيس جمهور آمريکا براي اعلام حمايت از حکومت شاه به ايران ميآيد. حالا دانشجويان مخالف شاه دست به تظاهرات زدهاند.
بعد از کودتاي 28 مرداد که حکومت مصدق سقوط کرد، اوضاع روز به روز بدتر شده.
آژانها چنان چپ چپ به دانشجويان نگاه ميکنند که انگار اجنبي ديدهاند.
سؤالي دارد لبهايم را به آتش ميکشد. نميتوانم جلو خودم را بگيرم.
فکر ميکني چه کلکي خيال دارند سوار کنند که اين همه آژان ريختند تو دانشگاه؟
معلوم است ديگر، ميخواهند صداها را خفه کنند.
صداي مصطفي پر از بغض است و چشمهايش پر از غم. آن هم چه غمي! او مثل بقيه نيست. خيلي تودار است. انگار يک قفل گنده به دلش زدهاند.
با آنکه خيلي به او نزديک بودم، بهطور اتفاقي فهميدم که در کلاسهاي تفسير قرآن آيتالله طالقاني، که در مسجد هدايت برگزار ميشد شرکت ميکرده، آنهم از سالهاي ورودش به دارالفنون.
يکهو صداي قدمهاي سنگيني تو ساختمان دانشکده شنيده ميشود. صدا از خيابان است. به دو ميروم طرف پنجرههاي غرب ساختمان.
ديواري از باتوم و تفنگ جلوي در ورودي دانشگاه کشيده شده است.
برميگردم به طرف مصطفي که دارد با «بزرگ نيا» و «قندچي» حرف ميزند. چهرههاي همهشان برافروخته است.
چند نفر از دانشجويان فريادزنان از ساختمان خارج ميشوند. پيشاپيش آنها «شريعت رضوي» است که کاغذي را لوله کرده و بالاي سرش تکان ميدهد.
نويسنده | داوود بختياري دانشور |
مترجم | مصطفي چمران |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 88 |
نوبت چاپ | 15 |
نوع جلد | شميز |
قطع | پالتويي |
ابعاد | 12.5 * 20 * 0.8 |
وزن | 92 |
سال چاپ | 1396 |
تاكنون نظري ثبت نشده است.