کتاب حاضر شامل زندگي‌نامه داستاني شهيد محمد جهان‌آرا فرمانده سپاه پاسداران خرمشهر مي‌باشد که درحادثه سقوط هواپيما به همراه ديگر فرماندهان بسيج و سپاه و ارتش به شهادت رسيد. کتاب شامل 8 بخش است که محتواي آن عبارتست از:زندگي‌نامه کوتاه وي (دوران تولد، فعاليتهاي دوران پيش از انقلاب در گروه حزب‌الله خرمشهر، ازدواج، پايه‌گذاري و بنيان جهادسازندگي و سپاه پاسداران در خرمشهر)، فعاليتهاي وي در دوران نوجواني و مجروح کردن فرد ساواکي که منجر به دستگيري و شکنجه وي شد، شرکت و فعاليت در تظاهرات دانشگاه جندي‌شاپور اهواز و سرنگون کردن مجسمه شاه، مبارزات شهيد در دروان جنگ و محاصره آبادان و مقاومت وي با نيروهايش در خرمشهر که منجر به شکست حصر آبادان شد، روزهاي فرماندهي وي در سپاه و گوشه‌هايي از روحيات و سجاياي اخلاقي وي، روز واپسين و نحوه شهادتش با اطرافيان و فرماندهان در حادثه سقوط هواپيمايي که براي ارائه گزارش جنگ به امام(ره) راهي تهران بود. شايد خيلي‌ها سرود «ممد نبودي ببيني... » را شنيده‌اند، اما توجه نداشته‌ باشند که منظور از «ممد» همان شخصيت مورد اشاره ما در داستان فرمانده شهر نوشته زنده‌ياد داوود بختياري دانشور است؛ فرمانده رزم‌آوري که با کمترين امکانات ممکن، 45 روز دروازه‌هاي خرمشهر را به روي بعثي‌هاي تا دندان مسلح بسته نگه داشت و به آنها آموخت که فتح سه روزه ايران در رويا نيز دست نيافتني نيست! «فرمانده شهر» پانزدهمين کتاب از سلسله کتاب‌هاي قصه فرماندهان است که مهيج‌ترين حوادث رقم‌خورده در زندگي سردار دلاور خرمشهر در آن بازتاب يافته است. نويسنده در اين کتاب به مخاطبش مي‌گويد که جهان‌آرا را نبايد صرفاً يک رزمنده در مدت کوتاه عمرش پس از آغاز جنگ تحميلي قلمداد کرد. او، گذشته‌اي به مراتب جسورانه‌تر دارد و اگرچه يک سال از پايان عمرش را در دفاع از سرزمين مادري‌اش گذرانده، اما‌ سال‌ها در صف مبارزه با رژيم پهلوي، تازيانه خورده و شکنجه‌هاي جانکاه را از سر گذرانده است. نويسنده، داستان‌هاي خود را از مقطع عضويت او در گروه‌هاي مبارز آغاز مي‌کند و تصاويري از دشوارترين لحظه‌هاي نوجواني جهان‌آرا زير شکنجه‌هاي ساواک مي‌سازد. نويسنده در اين داستان‌ها تا پيروزي انقلاب، به دست گرفتن فرماندهي نيروها در خرمشهر، اعجاز در مقاومت و نهايتاً سقوط هواپيماي حامل جهان‌آرا او را همراهي مي‌کند.