داستانى از مقاطع مختلف زندگى سرتيپ خلبان شهيدعباس بابايى فرمانده پايگاه‏هاى هوايى اصفهان و تهران در ايام‏جنگ ايران و عراق که براى گروه سنى نوجوان نوشته شده است.ابتداى کتاب در فصلى با عنوان «طلوع يک ستاره» به زندگينامه‏مختصر فرمانده شهيد و خاطراتى از دانشکده خلبانى نيروى هوايى واعزام به آمريکا جهت تکميل تحصيلات، ايمان و اخلاص وى وشايستگى او در کسب درجات سرهنگى و سرتيپى پرداخته شده‏است. 10 بخش ديگر کتاب داستان‏هايى از ايام دوران نوجوانى وجوانى وى مى‏باشد که عناوين آنها عبارت است از: باباى مدرسه،باغبان، آمپول‏زن کوچک، نامه، کاپيتان، طناب مرزى، ذرت فروش،فرشته نجات، هواپيماى سى - 130 و پرواز سفيد. شايد اگر مجموعه تلويزيوني «شوق پرواز» ساخته و از سيماي جمهوري اسلامي پخش نمي‌شد، تمام بار معرفي شهيداني چون عباس بابايي به دوش کتاب‌ها و ساير منابع مکتوب بود و آنها بودند که بايد سيماي درخشان چنين شخصيتي را براي مردم نمايان سازند، اما خوشبختانه چنين اتفاقي افتاد و حالا اين خلبان پرافتخار را بيش از پيش مي‌شناسند. اما در ميان منابع مکتوب هم کم‌تر اثري درباره شهيد عباس بابايي در دسترس است و طبيعي است که پرواز سفيد، به دليل همين کاستي، بتواند عطش مخاطبان را براي يافتن اثري داستاني درباره او سيراب کند و به چاپ‌هاي مکرر برسد. چهارمين اثر از مجموعه وسيع «قصه فرماندهان» است که درباره ستاره پرفروغ و تابناک آسمان‌ها، شاخص‌ترين خلبان شهيد کشور يعني شهيد عباس بابايي نوشته شده است. نويسنده اين کتاب هم مانند کتاب‌هاي «فرمانده شهر»، «پاوه سرخ» و «بچه محل جلالي» کسي نيست جز زنده‌ياد داوود بختياري دانشور ـ که بيش‌ترين سهم را در اين مجموعه دارد. مطالعه کتاب «پرواز سفيد» اين امکان را به مخاطب مي‌دهد که با صفات اين شهيد والامقام بيشتر آشنا شود. داستان‌هاي باباي مدرسه و آمپول‌زن کوچک، از بخش‌هاي تکان‌دهنده و احساسي کتاب هستند، اما اين کتاب، 9 قصه خواندني ديگر هم دارد که زندگي شهيد بابايي را به خوبي مرور مي‌کنند؛ از نوجواني و دوران مدرسه در داستان‌هاي «باباي مدرسه»، «باغبان» و «آمپول‌زن کوچک» تا جواني و حضور آموزشي در آمريکا در داستان‌هاي «نامه»، «کاپيتان» و «طناب مرزي» تا آغاز جنگ تحميلي عراق عليه ايران و دفاع مقدس با قصه‌هاي «ذرت‌فروش»، «فرشته نجات»، «هواپيماي سي 130» و «پرواز سفيد» که اين آخري، داستان پرواز عاشقانه شهيد عباس بابايي است و نحوه شهادت اين خلبان تيزپرواز ارتش اسلام را روايت مي‌کند. داستان آخر کتاب ـ که اثر از همان داستان، نام گرفته است ـ قصه‌اي است پرکشش و پرتعليق. هواپيماي عباس هدف ضدهوايي دشمن قرار مي‌گيرد، اما او روزگار دشوار آموزشي را براي اين نگذرانده که خودش و هواپيمايش را در خاک دشمن رها کند. به هر سختي و مکافات است، خودش را به پايگاه مي‌رساند و روي خاک پاک ميهنش جان مي‌سپارد.