نماي نزديک:زندگي ناهيد يوسفيان و همسر شهيدش علي اميني داستان پرماجرايي است که يوسفيان در اين کتاب صفحههايي از اين زندگي را در برابر ديدگان خوانندگان ميگشايد. مجموع خاطرات کتاب در نوزده فصل تنظيم شده که به صورت خطي از زمان تولد راوي (ناهيد يوسفيان) تا سال 1385 از زندگي وي را در بر ميگيرد. مخاطب در اين اثر با ابعاد مختلف زندگي بانويي پر تلاش آشنا ميشود. ناهيد يوسفيان که متولد سال 1331 در شهر اراک است، دوران ابتدائي و راهنمايي و دبيرستان را در اين شهر سپري ميکند و براي ادامه تحصيلات راهي دانشگاه جندي شاپور اهواز ميشود. سال 1354 از دانشگاه اهواز در رشته فيزيک فارغ التحصيل ميشود. در همين زمان با پسري به نام علي آشنا و دلباخته او ميشود که همين آشنايي مسير زندگي او را تغيير ميدهد. بعد از گرفتن مدرک کارشناسي از دانشگاه جندي شاپور بلافاصله تحصيلاتش را در رشته فيزيک هستهاي در دانشگاه تهران آغاز ميکند. همزمان در جريان انقلاب به مبارزه عليه رژيم شاه ميپردازد. سال 1357 و در سن 24 سالگي با علي اميني ازدواج ميکند و مرداد ماه همان سال در رشته فيزيک هستهاي در مقطع کارشناسي ارشد از دانشگاه تهران فارغ التحصيل ميشود. به هيچ يک از دعوت نامههاي تحصيلي کشورهاي مختلف پاسخ نميدهد و به سازمان انرژي هستهاي ايران ميپيوندد تا اينکه ماجراي جنگ تحميلي عراق عليه ايران ناخواسته او را در کام خود ميکشد؛ همسرش، علي اميني به شهادت ميرسد و عشق و دوست داشتن ناهيد يوسفيان به ابديت ميپيوندد؛ زيتون سرخ شرح اين زندگي پر ماجراست. يوسفيان در خلال خاطرات اثرگذارش در اين اثر تعريف ميکند که چگونه با ماجراهاي پر پيچ و خم زندگي کنار آمده و رمز موفقيتهايش را با خواننده در ميان ميگذارد. البته او در جاي جاي اثر تاکيد ميکند، روزهايي که در اين زندگي پرتنش سپري شده پر از تجربهها، تلخيها و شيرينيها بوده است. به بيان ديگر، در چنين زندگياي است که اميد معناي واقعي خود را مييابد و مانند آفتابي از لابهلاي ابرهاي تيره و سرد و ساکن بيرون ميآيد و به خانه کوچک او گرما، روشني و طراوت ميبخشد.
نماي دور:علي الله سليمي: خواندن خاطرات همسران شهدا که سالها در کنار اسوههاي مقاومت زندگي کردهاند، براي بسياري از مخاطبان ادبيات پايداري قابل توجه است. حالا اگر يک همسر شهيد، علاوه بر داشتن ويژگي همسر شهيد بودن، خود از چهرههاي برتر علوم هستهاي هم باشد، بيان خاطرات او به مراتب خواندنيتر خواهد بود. در اين کتاب خواندني و پر هيجان، زندگي جديد خانم يوسفيان از لحظهاي که بخشي از سفيدي مغز شوهرش را با چشم ميبيند که روي پايش ريخته شروع ميشود. يعني مقطع مهم داستان از همين جا آغاز ميشود. البته لحظهاي بعد وقتي فرزند کوچکش روزبه را بغل ميکند، هر چه دنبال پاي فرزندش ميگردد ميبيند يک پاي فرزندش نيست. اين حادثه بر اثر اصابت يک گلوله به يکي از تاکسيهايي که محمد، ناهيد و روزبه مسافرش بودهاند اتفاق ميافتد. ريتم کتاب تند است و نميتواند از آن دل کند.
از کتاب:روزي که نتايج کنکور را اعلام کردند من در تهران بودم. به پدرم در اراک زنگ زدم و گفتم: «برو به مدرسه و نتيجه امتحانهاي مرا بگير.»...به مدرسه رفت و کارنامهام را گرفت. معلمها خيلي از او استقبال کردند...به خانه که آمد به من تلفن کرد و گفت که شاگرد اول شدهام...اهواز را همين طوري انتخاب کردم و نميدانستم که در شطرنج سرنوشت، مهرهاي بيش نيستم. شايد اگر اهواز را انتخاب نميکردم و به آنجا نميرفتم، مسير زندگيام طور ديگري رقم ميخورد...صفحه64 و 65
نويسنده | ناهيد يوسفيان |
مترجم | قاسم ياحسينى |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 216 |
نوبت چاپ | 6 |
نوع جلد | شميز |
قطع | رقعي |
ابعاد | 14 * 21 * 1 |
وزن | 244 |
سال چاپ | 1393 |
تاكنون نظري ثبت نشده است.