کتاب زنداني فاو خاطرات گروهبان دوم عراقي عماد جبار زعلان الکنعاني، چهار ماه آوارگي، سرگرداني و پنهان شدن اين گروهبان در فاو و سختيهايي که متحمل شده است را به تصوير ميکشد.
گروهبان دوم وظيفه عماد جبار زعلان الکنعاني از افراد نظامي کشور عراق به شمار ميرود که به مدت چند سال در ايران زندگي کرده است. او قد بلندي دارد و جوان است اما چون موهاي سرش ريخته بيشتر از سن واقعياش به نظر ميآيد.
وي که در سمت ديدهباني يکي از واحدهاي تيپ 111 عراق به منطقه فاو ميرود، بعد از اينکه رزمندگان ايراني به آنجا حمله ميکنند براي اين که اسير نشود، چهار ماه در همان مکان مخفيانه زندگي ميکند. همين موضوع باعث ميشود تا زندگي تازهاي براي او رقم بخورد و مسير زندگياش به کلي تغيير کند.
در اين کتاب خاطرات گروهباني به تصوير کشيده شده که تنها از روي حس ناسيوناليستياش به جبهههاي جنگ آمده است. او جبهه ايرانيها را زير نظر دارد و آتش توپخانه را بر سر دشمن هدايت ميکند و معتقد است که بايد بجنگد تا انتقامش را از مجوسها که ايرانيان هستند، بگيرد.
سرانجام وقتي اسير ميشود و به دست ايرانيها ميافتد، با برخورد خوبي رو به رو ميشود. همين موضوع باعث ميشود تا پشيمان شده و به اشتباهات خود در دوران جنگ پي ببرد. اين اثر اولين کتاب از خاطرات اسيران عراقي است که بعد از سقوط صدام به چاپ رسيد.
در بخشي از کتاب زنداني فاو ميخوانيم:
با تاريک شدن هوا، به سمت خاکريزي که قبلاً عراقيها کنار اروندرود زده بودند حرکت کردم. به موازات نهر کوچک و از ميان نيزارهاي اطراف به سمت خاکريز راهم را ادامه دادم. به خاکريز رسيدم. پشت خاکريز، اجساد عدهاي از نيروهاي عراقي روي زمين افتاده بود و بوي تعفن به مشام ميرسيد. اجساد نزديک خاکريز و پست ديدبانياي که قبلاً آنجا خدمت ميکردم افتاده بودند. به احتمال قوي از افراد گروهان خودمان بودند. چون هوا تاريک بود نتوانستم آنها را بشناسم.
از روي خاکريز پلي که نيروهاي ايراني روي اروندرود زده بودند به راحتي ديده ميشد. ايرانيها، ابتداي پل، اين طرف رودخانه، يک پست ايست بازرسي مستقر کرده و يکي از خانههاي نزديک پل را سنگر استراحت خود قرار داده بودند. تاريکي هوا مانع از آن ميشد که اطراف پل را دقيق شناسايي کنم. فقط نور ضعيفي که از چراغ قو? نگهبانان پل ميتابيد به من امکان ميداد که اوضاع منطقه را تا حد امکان بررسي کنم.
عد? نگهبانان پل زياد نبود و من ميتوانستم شناکنان از کنار? پل خودم را به آن طرف اروندرود برسانم و از آنجا، با استفاده از پوشش گياهي منطقه، که استتار خوبي بود، مسافتي در حدود بيست کيلومتر را به سمت آبادان طي کنم و خود را به منطق? المعاصر برسانم و سپس از آن جا به منطق? سيبه بروم و با عبور از عرض رودخان? اروند، که در آن جا در حدود چهارصد متر بود، خودم را به نيروهاي عراقي برسانم.
آن مسير طولاني را بايد در سه چهار روز يا حداکثر يک هفته طي ميکردم. خوبي آن مسير اين بود که از منطق? عملياتي فاو خارج ميشدم که، ضمن کم شدن آتش توپخانه و ادوات بر منطقه، از حساسيت منطقه تا انداز? زيادي کاسته ميشد و امکان اينکه بتوانم خودم را به نيروهاي عراقي برسانم به مراتب بيشتر ميشد. بعد از طرح اين نقشه، به مخفيگاهم برگشتم و استراحت کردم تا شب بعد نقشهام را اجرا کنم.
نويسنده | عماد جبار زعلان الكنعاني |
مترجم | مهرداد آزاد |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 104 |
نوبت چاپ | 5 |
نوع جلد | شميز |
قطع | رقعي |
ابعاد | 14 * 21 * 0.5 |
وزن | 126 |
سال چاپ | 1392 |
تاكنون نظري ثبت نشده است.