مجموعه 10 جلدي است از ماجراي يک سگ گلة خيالباف که هر بار با گله به صحرا ميرود به دنياي خيال فرو ميرود و از گله حفاظت نميکند. اما همين خيال باعث ميشود او به نوعي گرگ را از گله دور کند و از چوپان جايزه بگيرد.
نه باد بود و نه بارون
آفتابي بود آسمون
خورشيد خانم کجا بود؟
اون بالابالاها بود
گله و هاپولي تو صحرا بودن
مشغول بازي با علف ها بودن
صحرا پر از صداي واقّ واق بود
هاپول به فکر گرگ زشت و چاق بود
گرگي که مي دونست همون نزديکيست
ميخواد بياد، وقتي که هاپولي نيست
هاپولي رفت زير درخت
نشست و گفت ، گرگه بده
ولي اگر اين جا بياد
هاپول کارش رو بلده
هاپول که توي فکر بود
يهو صدايي شنيد
رو شاخه ي درخته
جوجه کلاغي رو ديد
نويسنده | افسانه شعبان نژاد |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 24 |
نوبت چاپ | 1 |
نوع جلد | شميز |
قطع | خشتي كوچك |
ابعاد | 20 * 20 * 0.3 |
وزن | 92 |
سال چاپ | 1395 |
تاكنون نظري ثبت نشده است.