کتاب افسانههاي لکي نوشتهي کيومرث اميري کله جوبي، مجموعه افسانههاي شيرين قوم لک ساکن منطقه سيمره کرمانشاه است که ريشه در گذشتههاي دور و ادبيات کهن دارند و بازنمايشي از آرزوها و اميدها، حسرتها و غمهاي مردمان اين سرزميناند.
ميگويند افسانهگويي در ميان لکها و در گذشتههاي نه چندان دور، عادت مالوفي بوده است. افسانههايي که بازخوانيشان در کتاب «افسانههاي لکي» گواهي است بر دلنشين بودن اين قصهها و محکم بودن ساختار داستانيشان. در اين افسانهها، که مربوط به مردمان منطقه سيمره در کرمانشاه است، ميتوان ردپايي از آرمانهاي گم شده بشر را مشاهده کرد. اين افسانهها بيشتر ريشه در ادبيات کلاسيک دارند. بيشتر اين افسانهها به زبان لکي منظوم بودهاند که سرايندگاني گمنام دارند. اما گردآوري آنها به زبان فارسي، تلاشي ستودني براي در امان ماندن افسانهها از فراموشي بوده است.
افسانههايي که به لحاظ مضمون، اشتراکات فراواني با افسانههاي ديگر اقوام و سرزمينها دارند. از آن جمله ميتوان به افسانه «برادرها» اشاره کرد که داستان پادشاهي است با سه پسر جوان و رقابت آنها براي کسب جانشيني پدر از طريق آزمودنشان در راهي که به آن قدم گذاشتهاند. در اين افسانه نيز مانند ديگر افسانههاي مشابه، پسر کوچک، قهرمان داستان است؛ قهرماني که اگرچه در طول مسير، همواره به ياري برادران خطاکار و در دام افتادهاش ميشتابد، اما دستآخر نيز مورد حسد و کينه آنها قرار ميگيرد و او را در چاهي مياندازند. افسانهها، عرصه پيروزي خير بر شر هستند و در اين افسانه نيز تاج پادشاهي عاقبت بر سر کسي مينشيند که در مسير درست گام برداشته است. اينگونه است که همه افسانههاي کتاب پايان خوشي را براي راستي و درستي به نمايش ميگذارند.
از قرنها پيش، دهها و بلکه صدها افسانه، بازمانده از زمانهاي دور و دراز، در ميان اقوام ايراني و به ويژه در ميان قوم کرد و لکها رايج بوده و سينه به سينه از نسلي به نسل بعد انتقال يافته است. در ميان اين افسانهها، قصههاي کودکانه، هجويات و... نيز وجود دارد که هر کدام به نوبه خود از جايگاه و ويژگيهاي خاص و منحصر به فردي در همه زمينههاي ادبي، فرهنگي و اجتماعي برخوردارند. گويي اين قوم با حفظ و بيان اين افسانهها طي قرنهاي متمادي، خواستهاند خواستهاي دروني و انساني خود را با زبان افسانه و در هالهاي از ابهام و ايهام فرياد بزنند و يا ميخواهند نسلهاي بعد از خود را با چنين باور و ادب و تربيتي اصولي و انساني بار بياورند. محتواي اين افسانهها و پيامهايي که دربردارند بيشتر شبيه به مبارزهاي طولاني و گسترده با دشمنان انسانيت و عدالت است تا از ياد نبريم که فرزند ايراني جز به آزادگي و انسانيت نميانديشد.
اين سري افسانهها را ميتوان در سراسر جهان که در ميان عموم مردمان رايج بوده يافت، با اين تفاوت که در هر سرزمين و در ميان هر قوم و قبيله و ملتي اين افسانهها رنگ و بو و شکل و فضاي خاصي از ايده و آرمانها، آرزوها و شکست و پيروزيهاي آن ملتها را به خود ميگيرند. اگرچه در ريشه و اساس اشتراک جهاني دارند. پيام و محتواي ساختاري و درونمايهي اين افسانهها داراي بار انساني، نوعدوستي، شجاعت، راستي و پاکي است و مخاطب را با دنيايي رويايي و در عين حال پاک و زلال و به دور از پليديها آشنا و همراه ميکند.
در بخشي از کتاب افسانههاي لکي ميخوانيم:
کاروان ملکخورشيد رفت و رفت تا به همان سهراهي که ملکخورشيد از برادرانش جدا شده بود، رسيد. ملکخورشيد از اسبش فرود آمد و به سراغ علامتهايي رفت که با برادرانش گذاشته بود و ديد علامتهاي هر دو برادرش هنوز سر جايشان هستند. ملکخورشيد دانست که هيچکدام از برادرانش هنوز از راهي که رفتهاند، برنگشتهاند. پس علامت خودش را از زمين کند، به طرف کاروان برگشت و براي پيدا کردن برادر بزرگش، ملکمحمد، رو به سوي جادهي آمد، نهاد.
ملکجمشيد روزها راه رفت تا به شهري رسيد که ملکمحمد در آنجا بود. ملکخورشيد، ابتدا در آن شهر خانهاي کرايه کرد تا زنش در آن به استراحت بپردازد و دستور داد شترها را به کاروانسرايي در شهر بردند. شتربانان شترها را با بارهايشان به کاروانسراي امني رساندند. ملکخورشيد چند روز در آن شهر ماند و همهي شهر را زير پا گذاشت تا اينکه سرانجام ملکمحمد را که در يک کلّهپزي شاگردي ميکرد و سر و وضع بسيار نامرتبي داشت، پيدا کرد. ملکخورشيد برادرش ملکمحمد را به خانه برد و او را با همان سر و وضع به زنش معرفي کرد. سپس ملکخورشيد، برادرش را به حمام برد، خوب شستوشو داد، لباسهاي نو بر او پوشاند و او را مرتب و آراسته به اتاق بر
نويسنده | كيومرث اميرى كله جوبى |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 111 |
نوبت چاپ | 3 |
نوع جلد | شميز |
قطع | وزيري |
ابعاد | 16.5 * 21 * 0.5 |
وزن | 156 |
سال چاپ | 1393 |
تاكنون نظري ثبت نشده است.