داوود اميريان يک جاعل است! البته يک جاعل خوب و دوستداشتني که فتوکپي شناسنامهاش را دستکاري کرده تا بتواند به جبهه برود. او در کتاب«خداحافظ کرخه» خودش شرح ميدهد که متولد 1349 است اما تاريخ تولدش را به 1348 تغيير ميدهد. همه خاطرات رزمندگان، دلچسب و خواندنياند. حال که يک نويسنده و طنزپرداز دست بهقلم برده، طبيعي است که خواننده انتظار داشته باشد اين حلاوت و شيريني چندبرابر شود. اميريان هم اين انتظار را برآورده کرده و کتابي تحويل مخاطب داده، لبريز از صحنههاي مهيج و شاد. البته که اين يک سوي ماجراست و در سوي ديگر، پرواز غريبانه بچههايي است که دوست و همسنگر اميريان بودهاند. چنانچه شهادت مجيد حسنزاده يکي از صحنههاي تاثيرگذار و غمآلود کتاب است. با اين همه، او نشان ميدهد که زندگي به موازات شهادت در جبههها جريان داشته. به همين خاطر، از شناو فوتبال در جبهه ميگويد. اگرچه جنگ روي خشن خود را به او هم نشان ميدهد و اميريان مجروح ميشود. اما بعد از خوب شدن دوباره به جبهه ميرود و اين بار بيماري گال ميگيرد و مجبور به برگشت ميشود. دوباره به جبهه ميرود و باز هم مجروح ميشود. اين بار به مشهد برده ميشود براي مداوا. اما باز هم به جبهه ميآيد! تا راوي حمله شيميايي عراق و حمله منافقان به کرمانشاه و شهادت خيلي از بچهها باشد. پايان کتاب، پايان جنگ است و خداحافظي اميريان و دوستانش با کرخه.
نويسنده | داوود اميريان |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 112 |
نوبت چاپ | 6 |
نوع جلد | شميز |
قطع | رقعي |
ابعاد | 14 * 21 * 0.5 |
وزن | 116 |
سال چاپ | 1397 |
تاكنون نظري ثبت نشده است.