«آن سوي مرگ» کتابي است نوشته ي جمال صادقي که تلاش مي کند از طريق مصاحبه با افرادي که ادعا دارند که مرگ را ديده و تجربه کرده اند اين حس و اين تجربه ي پيچيده و ماورايي را به خوانندگان ارائه کند. جمال صادقي سال ها پيش از نگارش اين کتاب به همرا دوست و همکار خود محمدحسين حاجي ده آبادي سفرهايي با اهداف انسان شناسي به شهرها و روستا هاي مختلف کشور انجام داده بود و در همان دوره با کساني که ادعاي تجربه ي مرگ و بازگشت دوباره به زندگي را داشته اند روبرو شده است و اکنون سال ها بعد از اين اتفاق تصميم گرفته که اين تجربه هاي پيچيده و غريب را در اثري روايت کند.کتاب در سه بخش و هر بخش به يک خاطره اختصاص دارد که به صورت مصاحبه روايت مي شود.
قسمت هايي از کتاب آن سوي مرگ
« سحر، مي خواهم بدانم واکنش تو،،، واکنش وجود اثيري تو در برابر جسم بي جانت چه بود؟ وقتي کالبدت را ديدي چه فکري کردي؟ -خوب، ابتدا، حسابي گيج شدم. مرتب از خودم مي پرسيدم: “اگر او من هستم؛ پس من (مني که در بالا قرار دارم) کي هستم؟!” _ چه وضعيت عجيبي! تو داشتي با چشماني ديگر، جسمت را نگاه مي کردي. ـ بله. و احساس مي کردم به دو نفر تبديل شده ام. يکي از دو وجودم روي تخت بيمارستان است و ديگري در بالا. و فکر مي کردم چه طور چنين چيزي ممکن است! عاقبت، به يک جواب منطقي رسيدم:” فقط در يک صورت، چنين چيزي ممکن است: اين که مرده باشم.” همان وقت، عميقا درک کردم که مرده ام. ـ با درک اين موضوع، خيلي وحشت کردي؟ ـ وحشت نکردم. خيلي هم خوشحال شدم. ـ خوشحال؟ ـ خوشحال. چون فهميدم که هنوز وجود دارم، هنوز زنده ام؛ هرچند به شکلي ديگر. چون فهميدم که هنوز از قوه بينايي، شنوايي و بويايي برخوردار هستم، هرچند کالبد مادي نداشتم.،،،، علاوه بر اين، دريافتم که مرگ، چيز خوبي است. حداقل براي من خيلي خوب بود. به سه دليل: يکي اين که از آن دردهاي شديد نجات پيدا کرده بودم. (به قدري دور از درد، هر دردي، بودم که نمي توانم شرح دهم.) دليل ديگر، آرامش عجيبي بود که داشتم.،،، و دليل آخر: حظ زيادي که به خاطر بي وزني نصيبم شده بود. در آن حالت، خيلي سبک و خيلي آزاد بودم.»
نويسنده | جمال صادقي |
مترجم | محمدحسين حاجي ده آبادي |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 352 |
نوبت چاپ | 80 |
نوع جلد | شميز |
قطع | رقعي |
ابعاد | 14.5 * 21.5 * 2 |
وزن | 510 |
سال چاپ | 1401 |
تاكنون نظري ثبت نشده است.