تاريخ هنر و معماري در تمدن اسلامي، نمايشگاهي از آثاري باشکوه و در مواردي کمنظير (و بل بينظير) است. شکوه اين آثار نه صرفاً برخاسته از ذوق و احساس زيباييشناسانه هنرمندان و معماران مسلمان، که بنيان و بنياد در مباني نظري و در بُعدي شهودي دارد. ليک در حالي که تمدنهاي ديگر، اصول و مباني مشخصي در تبيين بنيانهاي نظري هنر و معماري خويش تدوين نمودهاند، تمدن اسلامي اين اصول و مباني را هرگز به صورت شفاف و روشن، تئوريزه ننموده و مکتبي تحت عنوان فلسفة هنر اسلامي بنياد نگذاشت. مباحث عميق و دقيق حکماي مسلمان پيرامون بنيادهايي چون خيال، تخيل، صورت مثالي، عالم مثال، نور، رنگ و... که خود بنياد اصلي ظهور يک مکتب حکمي نيرومند در تحليل و تأويل آثار هنري و معماري تمدن اسلامي بود، در ساحت فلسفه و کلام، کارکردي فلسفي و کاملاً تئولوژيک يافتند و اين معنا تمدن اسلامي را با موقعيت غريبي در عرصة هنر مواجه نمود؛ موقعيتي که منتقدان و متفکران بسياري را برانگيخت تا مواضعي سخت در ترديد و انکار اسلاميتِ هنر اسلامي برگزينند.
اين کتاب در حد توان خويش تلاش در ارائه نظريهاي دارد که بتواند بنيادهاي نظري هنر، معماري و زيبايي در تمدن اسلامي را با ابتنا به مفهوم قدر در قرآن و آراي حکماي مسلمان شرح و تبيين نمايد.
دو بخش از کتاب نظريه اسلامي هنر :
- نظريات و آراي بسيار مهمي که برخي متفکران و حکماي مسلمان پيرامون مباني بنيادين هنري چون خيال، تخيل، عالم مثال يا رنگ و نور بيان کردهاند در خدمت مبادي ديني و علم کلام براي اثبات وحي، نبوت و معاد قرار گرفت و نه نظريهپردازي در عرصة هنر. به عنوان مثال ابداعات فارابي در قوة خيال براي اثبات توانايي پيامبران در ارتباط با عوالم فوقالقمر بود و آراي نجمالدين کبري، نجم رازي و علاءالدوله سمناني پيرامون رنگ با نيت بيان تميز منازل و تبيين مراحل سلوک بيان گرديد و نيز آراي شيخ محمد کريمخان کرماني در ياقوتالحمرا،. بنابراين نظريههاي هنري در تمان اسلامي يا مجال ظهور و تدوين نيافته يا در ساحتي ديگر خدمتي دگر را برگزيده بودند. در عرصه چنين فقري از يک سو و ضرورت تبيين و تدوين مباني تئوريک هنر و معماري اسلامي از ديگر سو (که خود در عين نياز ذاتي، پاسخ به منکران و مناقشهکنندگان در وجود و ماهيت هنر و معماري اسلامي نيز است) تلاش در جهت کشف اين نظريهها يک ضرورت تام به حساب ميآيد.
2- حقيقت اين است که در اکثر متون حکمي تمدن اسلامي مهندس عالم به ايجاد و ساخت يک بنا تشبيه شده است (يعني همان معماري). اين تشبيه، نسبت دقيقي بين خلق عالم توسط حق (با هندسه الهي) و معماري (هندسه بشري) ايجاد مينمود. به عنوان مثال امام محمد غزالي در تفسير «المقصد الأنسي في شرح اسماء الحسني» تفسير و تعبير دقيقي از اين مشابهت دارد. وي در اين تفسير اسامي «الخالق»، «الباري» و «المصور» را مترادف انگاشته و معتقد است هر ايجادي (خروج از عدم به وجود) اولاً نيازمند تقدير (هندسه)، ثانياً ايجاد بر وفق آن تقدير و در نهايت، صورتبخشي بدان پس از ايجاد است: «کل مايخرج من العدم الي الوجود مفتقر الي تقديره اولاً و الي ايجاده علي وفق التقدير ثانياً». غزالي سپس هر کدام از اسامي حق تعالي را بر اساس اين سه عامل چنين تعبير ميکند: خداوند خالق است از اين رو که «مقدِرّ» (اندازهگير، مهندس) است و «باريء» است از اين رو که ايجادکننده و وجودبخش است و «مصور» است از اين رو که به موجودات، زيباترين صورتها را عطا ميکند: «و الله تعالي خالق من حيث انه مقدر و باريء من حيث انه مخترع موجد و مصور من حيث انه مرتب صور المخترعات احسن ترتيب». سپس غزالي تمامي اين معاني را با تشبيه عالم به يک بَنا تشريح نموده و جالب اينکه اسم الهي «مقدّر» را با مهندس تطبيق ميدهد
نويسنده | حسن بلخاري قهي |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 458 |
نوبت چاپ | 1 |
نوع جلد | شميز |
قطع | وزيري |
ابعاد | 16.5 * 23.5 * 2 |
وزن | 642 |
سال چاپ | 1394 |
تاكنون نظري ثبت نشده است.