کتاب زندگي بيحد و مرز (حکايت الهام بخش يک زندگي خوب و بامزه)
نيک ووييچيچ در کتاب زندگي بيحد و مرز سعي بر اين دارد تا با بيان داستان زندگي پرفراز و نشيب خود شما را با دنيايي آشنا کند که در آن با وجود محدوديتها و نقصهاي جسمي هم ميتوان به موفقيتهاي بزرگ رسيد.
در کتاب زندگي بيحد و مرز نيک ووييچيچ تجربههاى خويش را در مواجهه با مشکلات و موانع زندگى با شما در ميان مىگذارد. البته بعضى از اين مشکلات و موانع، تنها مختص به او بودهاند، اما ما بسيارى از آنها را خود در تک تک لحظات زندگي تجربه کردهايم.
هدف نيک ووييچيچ در اين کتاب آن است تا شما را ترغيب نمايد که بر سختيهاي زندگى خود فايق شويد و اهداف زندگيتان را کشف کنيد و به راهى قدم بگذاريد که به يک زندگى عالى ختم مىشود. او هر فصل از کتاب زندگي بيحد و مرز را به يکى از خصلتهايي اختصاص داده است که شما را به داشتن هدف، اميدواري، ايمان به خدا، ارادهى ايجاد دگرگونى و... تشويق ميکند تا بتوانيد با استفاده از آنها در زندگيتان به کاميابى و خوشبختي برسيد.
در حقيقت اين کتاب با نگارشي ساده و روان در هر فصل خود وقايع جالب و خواندني از زندگي پر پيچ و خم نيک ووييچيچ را بيان ميکند. شما در اين کتاب خواهيد فهميد که نيک يکي از شگفتانگيزترين افراد روي کره زمين است. چرا که او توانسته تلخيهاي زندگياش را کنار زده و به سخنراني بزرگ تبديل شود.
نيک ووييچيچ را بيشتر بشناسيم:
نيک ووييچيچ در دسامبر 1982 ديده به جهان گشود. او به خاطر ابتلا به سندروم تترا آميليا هنگام تولد دست و پا نداشت. نيک کودکياش را در افسردگي گذراند اما به مرور زمان به کمک مادرش ياد گرفت که چطور از زايدهاي که به جاي پا دارد، استفاده کند و مهارتهاي حرکتياش را افزايش دهد. او در دوران تحصيل خود رهبر يک گروه خيريه شد و از آن زمان به بعد به انجام فعاليتهاي عامالمنفعه روي آورد.
بله نيک بدون دست و پا به دنيا آمد، اما هيچوقت در بند وضعيت خود نماند. در حال حاضر او به دور دنيا سفر مىکند و به هزاران نفر الهام مىبخشد تا با ايمان، اميد، عشق و عزم راسخ خويش مشکلات زندگى را کنار زده و به آرزوهاى خود دست يابند.
اگر به مطالعه سرگذشت زندگي افراد موفق علاقه داريد بدون شک اين کتاب يکي از تاثيرگذارترين آثاري خواهد بود که ميتوانيد با آن رو به رو شويد.
در بخشي از کتاب زندگي بيحد و مرز حکايت الهام بخش يک زندگي خوب و بامزه! ميخوانيم:
ايمان، مبناى مستحکم آرزوهاى ماست. ايمان، گواه هستى آن چيزىست که به چشم نمىآيد. من و تو نمىتوانيم بدون ايمان زندگى کنيم؛ ايمان به آن چيزى که براى هستىاش دليلى نداريم. ايمان، فقط شامل باورها نمىشود. ايمان، در جاى جاى زندگى روزمرهى ما حضور دارد. گرچه من نمىتوانم خدا را با چشم سر ببينم و با دستانم لمس کنم، اما حضور او را در قلب خود احساس مىکنم و آيندهام را به او وامىگذارم. من نمىدانم فردا براى من چه چيزهايى آماده کرده است، اما از آن جا که به خدا ايمان دارم، مىدانم که فردا در دستان چه کسىست.
اين يک شکل از ايمان است. من ايمانى را در تمامى جنبههاى زندگيم مىيابم. من مىدانم چيزهايى هست که نمىتوانم آنها را با چشم سر ببينم، لمسشان کنم، احساسشان کنم، اما به هر حال، به وجودشان ايمان دارم. من مطمئن هستم که اکسيژن وجود دارد، و به علم اعتماد دارم که مىگويد ما براى بقاى خويش به اکسيژن نيازمنديم. من نمىتوانم اکسيژن را ببينم، لمس کنم، و يا احساس کنم. من فقط مىدانم که اکسيژن هست، زيرا من هستم. اگر من زنده هستم، پس بايد مشغول تنفس اکسيژن باشم، پس اکسيژن وجود دارد.
نويسنده | نيك وي آچيچ |
مترجم | مسيحا برزگر |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 328 |
نوبت چاپ | 12 |
نوع جلد | شميز |
قطع | رقعي |
ابعاد | 14 * 21 * 2 |
وزن | 336 |
سال چاپ | 1400 |
تاكنون نظري ثبت نشده است.