کتاب زمستان سرد و شمعدانيهاي ترمهاي نوشته فاطمه بهبودي، داستاني اجتماعي و روانشناسانه است و زندگي زني آشفته و سردرگم به نام هما را روايت ميکند که در زندگي شخصياش به مشکلاتي دچار ميشود.
اين کتاب رماني خانوادگي و رئاليستي است و اختلافات يک زن و شوهر و تنشهاي بين آنها را به تصوير ميکشد. مرد تعهدي نسبت به زندگي ندارد و مسئوليتي بر عهده نميگيرد. ماجراي طلاق هما از همسرش از همان ابتداي رمان بيان ميشود و همراه با ابهاماتي تا پايان داستان پيش ميرود.
هما که شخصيت اصلي داستان است شخصيتي درونگرا دارد و مدام زير لب با خود حرف ميزند. او به همسرش بسيار علاقهمند است و اصرار به حفظ زندگياش دارد با اينکه شوهرش بيکار است و تمامي هزينههاي زندگي بر عهده هما است.
فاطمه بهبودي اين کتاب را يک رمان شهري ميداند چرا که دغدغه شخصيتهاي رمان، همانند دغدغههاي افرادي است که در شهرهاي بزرگ زندگي ميکنند. اين کتاب بيشتر بر محور ديالوگ و گفتوگو برقرار است و ماجراجويي چنداني ندارد.
اين رمان حاوي نکات منفي بسياري است که در جامعه وجود دارد. در دنياي امروز برخلاف گذشته زنان استقلال مالي دارند و وارد جامعه و مشاغل مختلف شده و همراه با مردان کار ميکنند، به همين دليل خود را مجبور به تحمل يک زندگي زناشويي که مطابق ميلشان نيست نميبينند. اين استقلال مالي باعث شده که وابسته به مردان نباشند و هنگام درگيري و اختلافات راحتتر تصميم به جدايي بگيرند.
کتاب زمستان سرد و شمعدانيهاي ترمهاي از ويژگي صحنهسازي و تصويرسازي مناسبي برخوردار است و مخاطب را با خود تا آخر داستان همراه ميکند. شخصيت زن اصلي رمان که راوي آن است احساس خلأ و تنهايي بسياري در زندگي ميکند و همين امر موجب ميشود رفتارهاي مناسبي نداشته باشد.
در بخشي از کتاب زمستان سرد و شمعدانيهاي ترمهاي ميخوانيم:
مرد لبخند کشداري ميزند. نگاهم را مياندازم پايين. نگاه دستنويس وکيل ميکنم. يک بار ديگر از ذهنم ميگذرانم که دارم چه کاري ميکنم. وقتي به خودم ميآيم که خيره شدهام به نوک کفشهام.
کسي پاش را جفت پاي چپم ميکند. سرم را بالا ميآورم. همان مرد است! پام را عقب ميکشم. کفشهاي مشکي براق مرد تکان نميخورد. سر کاغذ را خم ميکنم طرف خودم. مرد لبخند ميزند.
بلند ميشوم. دستنويس وکيل را توي کيفم مياندازم. فرم اظهارنامه را لوله ميکنم و پلههاي زيرزمين را تند بالا ميروم.
از ورودي خانمها تو ميروم. زن سياهرو با نگاهي من را به ياد ميآورد و به صحبتش دربار? برنج دودي ادامه ميدهد.
توي سالن، مقابل باج? دريافت اظهارنامه ميايستم. تا مرد فرم نفر قبلي را بگيرد فرصت دارم فکر کنم. اين کاغذ را بدهم ديگر تمام است، جدايي از بهروز را پذيرفتهام! دو دل ميشوم برگردم! متصدي داد ميزند:
خانوم علاف شما نيستيما!
کاغذ را ميدهم. توي دلم خالي ميشود. دست و پام سستي ميگيرد. متصدي نگاهم ميکند:
بشينين، صدا ميکنم.
زني که به ديوار تکيه داده لب ميزند:
کر نيستيم.
نويسنده | فاطمه بهبودي |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 0 |
نوبت چاپ | 1 |
نوع جلد | شميز |
قطع | رقعي |
ابعاد | 14 * 21 * 1.5 |
وزن | 218 |
سال چاپ | 1396 |
تاكنون نظري ثبت نشده است.