براي تاريخ مي گويم خاطرات محسن رفيق دوست
اولين ملاقات ما با حاج محسن رفيقدوست، در يک روز زمستاني از سال 1388 انجام شد. فتحالله جعفري، اسباب اين وصل را فراهم کرد و در اين معارفه حضور داشت. آن دو، خاطراتي را از دوران جنگ تازه کردند. جعفري که سالهاست به جمعآوري اسناد دوران جنگ مشغول است، از اسناد بيشماري گفت که بر نقش رفيقدوست در تدارکات و لجستيک جنگ دلالت ميکند. او پس از اين مقدمه، سکان کلام را به من سپرد. صحبت درباره اهميت خاطرات شفاهي و رسالت تاريخسازان براي انتقال محفوظاتشان به آيندگان، ميتوانست شروع خوبي براي تحريک و تحريص طرف مقابل باشد. نميدانم از شنيدن اين صحبتها بود يا اشتياقي که چشمهايم آن را برملا ميکرد، که رفيقدوست متقاعد شد در اين کار جديام. پاسخش مثبت بود.
اولين قرار گذاشته شد و رفتم. اين جلسه، روز 16 دي ماه 1388 در دفتر کار او، در مؤسسه بنياد تعاون نور برگزار شد. حدود دو ساعت صحبت کرديم و همين مقدار کافي بود که طراحي ذهني مرا براي تأليف کتاب خاطرات او به هم بريزد. دريافتم که بايد طرحي ديگر دراندازم و حاج محسن رفيقدوست کسي نيست که بشود از او به روش معمول خاطرهنگاري ـ خاطرات ممتد بر سياق من راوي ـ کتابي بيرون داد؛ ذهني لبريز از اطلاعات خرد و کلان که تنها با مرور در حوادث تاريخ ميتوان به آن دست يافت. دريافت اين اطلاعات مستلزم آن بود که در حد وسع خودم به وقايع تاريخي رجوع کنم. از او مهلتي خواستم و مدتي در آرشيو مطبوعات درنگ کردم، تا بتوانم سؤالات دستهبنديشده و مشخصي را فراهم کنم.
نويسنده | سعيد علاميان |
مترجم | محسن رفيق دوست |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 508 |
نوبت چاپ | 4 |
نوع جلد | شميز |
قطع | رقعي |
ابعاد | 14 * 20.6 * 3 |
وزن | 462 |
سال چاپ | 1397 |
تاكنون نظري ثبت نشده است.