كتاب چوپاچو اين اثر داستان بلند واقع گرا هست که از تخيل نيز بهره برده است. شخصيت اصلي اين داستان دو نوجوان هستند که شبها يک مردي را مي‌بينند که بالاتر از درخت‌هاي آبادي روي هوا راه مي‌رود، وقتي اولين بار اين موضوع را مطرح مي‌کنند فردي حرف آنها را باور نمي‌کند اما بعدا به اين نتيجه مي‌‌رسند که اين يک اتفاق واقعي است... نويسنده خاطرنشان کرد: اِلمان‌هايي آوردم که براي نوجوان شهري داستان قابل درک و لمس باشد از طرفي تلاش کردم شخصيت‌هايي خلق کنم که براي همه نوجوانان جذاب باشد. همچنين بايد اذعان داشت که فضاي روستايي براي همه زيباست مثلا در بحث فيلم زماني که يک روستا را به خوبي به تصوير مي‌کشند مردم جذب آن مي‌شوند بنابراين سعي کردم تصويري ارائه کنم که همه بتوانند از آن لذت ببرند. در قسمتي از داستان آمده است: بابا مردي را ديده بود که بالاتر از درخت‌ها روي هوا راه مي‌رفت.صبح، آفتاب نزده، آمده بود تا خبر را به ما برساند.قطره‌هاي باران روي سبيل و ريش سفيدش مي‌نشست و مي‌چکيد.....