معرفي کتاب وقتي خورشيد خوابيد
سرهنگ پرونده دختر دانشجويي را به ياد آورد که تيغه قيچي کتابدار را در گردن يکي از استادهايش فرو کرده بود، چون براي خلاص شدن از پيشنهادهاي بي شرمانه استاد راهي سراغ نداشت.
تصميم داشت خودش را بکشد، اما آن روز بدون اينکه تصميم بگيرد استاد را کشت. در يک لحظه استاد او را اتفاقي در ميان راهروهاي باريک کتابخانه ديده بود و بي سر و صدا به او نزديک شده بود. دختر قيچي را يک دقيقه قبل از کتابدار گرفته بود تا صفحات به هم چسبيده يک مرزبان نامه معيوب را از هم جدا کند.
چند روز بعد که دختر در اتاق بازجويي روبه روي سرهنگ نشست، حتي جرئت نداشت به چشمان او نگاه کند. وقتي شنيد آن استاد که خون سرخرگش با ضربه او حبيب السير و صفوه الصفا و احسن التواريخ و عالم آراي عباسي و حتي آن طرف تر، تاريخ جهانگشا و طبقات ناصري و قسمت هايي از تاريخ يميني و جامع التواريخ و بخش هاي گران مايه ديگري از تاريخ ادبيات مملکت را براي هميشه به گند کشيده بود چه نقشي از طرف سازمان امنيت و اطلاعات کشور در دانشگاه داشته، چشمانش سياهي رفت و وسط اتاق بازجويي روي زمين افتاد.
البته سرهنگ وقتي براي مشاهده صحنه قتل به دانشگاه رفته بود، ديده بود که خون استاد چنان هيجاني براي کثافت کاري داشته که حتي از ميان قفسه عهد تيموري و صفوي گذشته و يک قرن آن طرف تر چند قطره اش عطف گلستان و بوستان و ديوان حافظ و مثنوي معنوي را هم سياه کرده بود.
نويسنده | مجيد اسطيري |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 222 |
نوبت چاپ | 1 |
نوع جلد | شميز |
قطع | رقعي |
ابعاد | 13 * 20.5 * 1 |
وزن | 238 |
سال چاپ | 1398 |
تاكنون نظري ثبت نشده است.