عرفي کتاب مترسک
چادرم را درست مي کنم و سرکوچه مادام مي ايستم. منتظر مي شوم تا بابا دور بشود. خيره مي شوم به ماشين هاي خيابان. دوباره بدون اينکه خودم بخواهم، فکرهاي هميشگي هجوم مي آورند. يکي نرفته، آن يکي پيدايش مي شود. يکي دوتا که نيستند؛ هرکدام يک گوشه از مغزم را پر مي کنند.
از همه بيشتر فکر مادر هستم و مترسک! نمي دانم مترسک را چه کارکنم. وقتي چپ چپ نگاهم مي کند، کم مانده قلبم از کار بايستد. من که جرات نداشتم براي اين آدم مزاحم اسم بگذارم. فکر اسم گذاشتن براي همسايه بالايي را دختر مادام به سرم انداخت. آرمينه راست مي گويد. همسايه بالايي درست مثل آدمک دراز و لاغر و بدقواره اي است که با چوب و پارچه، وسط بوته هاي مزرعه درست مي کنند تا پرنده ها وحيوان هاي ديگر به ميوه ها نزديک نشوند.
به بيماري عجيب و غريب مادر و به صورت تب دارش فکر مي کنم. چندروز ديگر بابا جواب ازمايشش را مي گيرد. مي دانم اگر از فکرهاي تازه ام سردربياورد حالش بدتر مي شود. دوباره ديشب وسط ناله هايش غر مي زد به بابا که: «نمي شد بچه را جاي بهتري بگذاري که خياطي ياد بگيرد؟»
سعي مي کنم بيماري مادر و کارهاي حرص آور مترسک را فراموش کنم. سعي مي کنم فقط فکرکنم به حرف هاي آرمينه. مي خواهد عکس خودش را بفرستد براي مسابقه انتخاب دختران شايسته. مي خواهد موهايم را درست کند و ببيند چه شکلي مي شوم...
نويسنده | معصومه عيوضي |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 64 |
نوبت چاپ | 1 |
نوع جلد | شميز |
قطع | رقعي |
ابعاد | 14 * 21 * 0/5 |
وزن | 82 |
سال چاپ | 1396 |
تاكنون نظري ثبت نشده است.