کتاب شتري که با وفا بود مجموعه پنج جلدي «با ادب چون. . . » به قلم زهرا زواريان براي گروه سني «ج» نوشته شده است. اين مجموعه دربردارنده داستان حيواناتي است که ادب خود را به ائمه (ع) نشان دادند. گزيده اي از کتاب شتري که با وفا بود: روزي از روزها شتر ناگهان آرام شد و بي قرار دور خودش چرخيد. سراسيمه سرش را به زمين مي کوبيد و ناله مي کرد. دهانش کف کرده بود. شتربان پير ترسيد. تا آن هنگام شتر را به اين حال نديده بود جلو رفت و خواست آرام اش کند اما شتر به حال خود نبود. خيلي بي قرار بود. شتربان خواست افسار شتر را در دست بگيرد اما نشد. شتر فرار کرد و شتربان پير را دنبال خود کشاند. شتربان پير با پاي لنگ دويد دنبال تر. او هنوز نمي دانست براي شتر چه اتفاقي افتاده! هر چه مي کرد که جلو رفتن شتر را بگيرد. نمي شد. عاقبت دنبال او به راه افتاد. با تعجب ديد که شتر به طرف شهر مي رود. با خود گفت: او دارد به مدينه مي رود! و با تعجب در پي اش دويد. هرچه به مدينه نزديک تر مي شدند. بي قراري شتر بيشتر مي شد. مدام سرش را به اين طرف و آن طرف مي چرخاند و گاه محکم بر زمين مي کوبيد.