کتاب «دختر گمشده» داستان ناپديد شدن «ايمي» در مراسم سالگرد ازدواجش با «نيک» و متهم شدن همسرش را روايت ميکند. رمان در هر فصل از نگاه يکي از شخصيت هاي اصلي داستان يعني نيک دان و ايمي دان روايت مي شود و خواننده را در تعليقي مدام نگاه مي دارند تا اين که حقايق فاش شود. اين رمان، مثالي است تازه از سبکي نوشتاري به نام «نوآر خانگي» در رمانهاي امروز و به همين خاطر منتقدان اين کتاب را به خاطر روايت نامطمئن آن و نيز تعليق و پيچهاي داستانياش ستودهاند. دختر گمشده، برخلاف ديگر داستانهاي اين سبک نوشتاري حول محر يک زن ميچرخد. درحاليکه تا پيش از اين، مردان ايفاگر چنين نقشهايي در اين رمانها بودهاند. فلين توانسته زنان را از کنج و حاشيه به بطن داستان بياورد به همين خاطر دختر گمشده اثري مدرن است. فلين در اين کتاب، نبض نوين جامعه جهاني و مسائلي را که دنياي مدرن با آن سروکار دارد، يافته و گامبهگام ما را به درون جامعهاي ميبرد که در آن، نهتنها زنان پوسته خجالتي خود را رها کرده و به دلِ آبوآتشِ اجتماع زدهاند، بلکه به نقش تأثيرگذار رسانهها ـ ديگر عامل اين زبان جهاني ـ بر جامعه نيز تأکيد ميکند .آدمهاي اين رمان، سياه يا سفيد نيستند و همين مطلقنبودن خوبي و بدي، باعث خلق عنصر والاي غافلگيري در اثر شده است. در بخشي در رمان مي خوانيد:«حالا که مُردهام، خوشحالترم. عملاً گم شدهام. اما خيلي زود همه مرا مرده فرض خواهند کرد. مختصر و مفيد خواهيم گفت مرده. چند ساعت بيشتر نگذشته، اما احساس خيلي بهتري دارم: مفاصل شل، ماهيچههاي لرزان. امروز صبح يک لحظه متوجهي تغيير قيافهام شدم. قيافهام عجيب شده بود. از داخل آينهي ماشين، به پشت سرم نگاه کردم. کارتاژ ترسناک را پشت سر گذاشته بودم. شوهر کوتهفکرم بيکار، در بار چندشآورش وقت ميگذراند. متوجه ميشوم که با چنين فکري لبخند به لبم آمده است. آها... اين حس تازه است.»
دختر گمشده از کتابهاي مهيج سالهاي اخير است که با استقبال بي سابقهاي روبهرو شد و به سرعت در ليست پرفروشهاي نيويورک تايمز قرار گرفت. دختر گمشده در ژانر جنايي و معمايي قرار ميگيرد، شور و هيجان در متن کتاب موج ميزند و علاوه بر اين پر از رگههاي روان شناختي و اجتماعي است. دختر گمشده کتابي است که در سراسر دنيا با حجم زيادي از خوانندگان مواجه شده است، تا جايي که آنتوني لين -يکي از نويسندگان نيويورکر- معتقد است تعداد افرادي که هنوز اين کتاب را نخواندهاند بيست و يک نفر هستند!جذابيت داستاني که فلين نوشته بود آنقدر بالا بود که کمتر از دو سال بعد -2014- فيلمي بر مبناي آن اکران شد که توسط ديويد فينچر کارگرداني شده است و بن افلک و رزموند پايک نقشهاي اصلي آن را ايفا مي کنند. فلين خيلي خوب بلد است در تاريک ترين پستوهاي روح و روان انسانها نفوذ کند...
در اين رمان، شما زن و شوهري را ميبينيد که هر کدام به نحوي با زندگي مشترکشان که مدتهاست دچار روزمرگي و عادت شده است کنار مي آيند. يکي با خيانت و ديگري با انتقامي سخت. اما قهرمان اين داستان ايمي است. زني که هم ميشود دوستش داشت و هم ميشود از او ترسيد.
??در بخشي از رمان آمده است:
«حالا که مُردهام، خوشحالترم.
عملاً گم شدهام. اما خيلي زود همه مرا مرده فرض خواهند کرد. مختصر و مفيد خواهيم گفت مرده. چند ساعت بيشتر نگذشته، اما احساس خيلي بهتري دارم: مفاصل شل، ماهيچههاي لرزان. امروز صبح يک لحظه متوجهي تغيير قيافهام شدم. قيافهام عجيب شده بود. از داخل آينهي ماشين، به پشت سرم نگاه کردم. کارتاژ ترسناک را پشت سر گذاشته بودم. شوهر کوته فکرم بيکار، در بار چندشآورش وقت ميگذراند. متوجه ميشوم که با چنين فکري لبخند به لبم آمده است. آها... اين حس تازه است.»
نويسنده | گيلين فلين |
مترجم | آرش خيروي |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 472 |
نوبت چاپ | 16 |
نوع جلد | شميز |
قطع | رقعي |
ابعاد | 14.5 * 21 * 2.5 |
وزن | 434 |
سال چاپ | 1403 |
تاكنون نظري ثبت نشده است.