نام اين کتاب به گفته نويسنده از يکي از شعرهاي صائب تبريزي (شاعر ايرانيِ قرن يازدهم هجري) گرفته شده است. صائب تبريزي در افغانستان و پاکستان شاعري شناختهشده و محبوب است. او در سفري که به “کابل” داشته، قصيدهاي در مدح اين شهر گفته که با اين بيت شروع ميشود:
خوشا عشرتسراي کابل و دامان کهسارش که ناخن بر رگ گل ميزند مژگان هرخارش
او در همين قصيده، کابل را شهري با دو صد خورشيدرو توصيف ميکند:
حساب مه جبينان لب بامش که ميداند؟ دو صد خورشيدرو افتاده در هر پاي ديوارش
داستان رمان هزار خورشيد درخشان درباره دو زن به نام مريم و ليلا است. مريم دختر نامشروع يک بازرگان افغاني است که تا 15سالگي به همراه مادر ، جدا از پدرش از زندگي ميکند ، مرگ مادر باعث ميشود که پدرش وادار شود مدتي کوتاه او را در جمع خانواده "واقعي" خود بپذيرد ، ولي در نهايت پدر مجبور ميشود که براي حفظ آبرو ، دختر را به ازدواج يک مرد مسن و خشن اهل کابل دربياورد.ليلا ، اما ، دختري کاملا متفاوت است ، او دختر باهوش يک روشنفکر افغاني است. دست سرنوشت باعث ميشود که اين دو زن با هم همخانه شوند ، روابط خصمانه ابتدايي آنها ،مبدل به رابطهاي دوستانه ميشود که در انتها بيشتر شبيه رابطه يک مادر و دختر ميشود.
نويسنده در طي روايت داستان ، مروري بر حوادث و رخدادهاي سياسي افغانستان دارد و در آن داستان افغانستان در يک بازه زماني 45 ساله از زمان کودتاي سال 1973 عليه ظاهر شاه تا افغانستان بعد از 11 سپتامبر ، روايت ميشود : ورود روسها ، جنگهاي مجاهدين با روسها ، عقبنشيني نيروهاي روسي ، درگيري قومها و دستههاي مختلف در افغانستان و رنجهاي بيشمار مردم عادي ، به قدرت رسيدن طالبان ، حادثه 11 سپتامبر و پس از آن از جمله موارد ذكر شده در برهه تاريخي كتاب است .رمان هزار خورشيد درخشان ، بيش از آنکه به افغانستان از ديدگاه سياسي و کشمکش قدرت داخلي و خارجي بنگرد ، روايتگر زندگي زن افغان است و به قول منتقد روزنامه نيورکتايمز اگر کتاب بادبادکباز را داستان پدرها و پسرها بدانيم ، رمان هزار خورشيد درخشان را بايد راوي زندگي مادران و دخترها دانست. به عبارت ديگر نويسنده در اين اثر از وراي برقع زنان افغان به افغانستاني نگريسته است که دستخوش جدال سنت و مدرنيته ، تعصب و آزادانديشي ، شفقت و بيرحمي است.
خالد حسيني اين کتاب خود را به دو فرزندش و تمامي زنان افغانستان اهدا کرده است. او درباره کتاب گفته است:
«زناني را در کشورم ديدم که همراه با کودکانشان از کنار ديوارها با شتاب عبور ميکردند. زنان برقعپوشي که درست مثل خورشيد در پس ابر ماندهاند؛ دوست داشتم بدانم در اين سي سال، در مسير تندباد سرنوشت افغانستان چه بر آنها گذشته است. همان جا بود که تصميم گرفتم داستاني درباره زنان سرزمينم بنويسم؛ خورشيدهاي تاباني که در پس برقعها پنهان هستند. من در “بادبادک باز” داستان پدران و پسران افغانستان را نوشتم و “هزار خورشيد” اداي ديني به زنان سرزمينم است.»
نويسنده | خالد حسيني |
مترجم | نفيسه معتكف |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 584 |
نوبت چاپ | 1 |
نوع جلد | شميز |
قطع | رقعي |
ابعاد | 14.5 * 21 * 2 |
وزن | 464 |
سال چاپ | 1389 |
تاكنون نظري ثبت نشده است.