معرفي كتاب اسماعيل اثر امير حسين فردى در اين رمان، تصوير پسرک چشم‌زاغي به نام اسماعيل را ترسيم مي‌کند، در روزگار پيش از انقلاب که همچون ديگران است، بي‌هيچ تمايز و تشخصي. به قهوه‌خانه مي‌رود، جواني مي‌کند و بعد به دنبال کار مي‌گردد. پدرش هم مرده و او بايد حامي خانواده‌اش باشد. بخت هم با او ياري مي‌کند و به استخدام بانک در مي‌آيد. اما در اسماعيل چيزي هست که او را از جماعت جدا مي‌کند. اسماعيل نمي‌تواند تن به زندگي روزمره بدهد و مدام ندايي در درونش طنين‌ مي‌اندازد و مي‌پرسد: تو کي هستي؟ مادر اسماعيل، او را پيش پسرخاله‌اش ميرزامناف مي‌فرستد که مرد جهانديده و پخته‌اي است تا شايد اسماعيل، حال و هوايي تازه پيدا کند، اما همچنان بي‌قراري‌ها با اوست. حتي عشقي نافرجام که اسماعيل مي‌خواهد به ازدواج بينجامد و نمي‌انجامد، او را از اين سئوال باز نمي‌دارد که بداند کيست. اسماعيل به مسجد و نماز پناه مي‏برد و قيد همه دوستان دوران قهوه‌خانه را مي‌زند. بعد به کتابخانه مسجد راه مي‌يابد و درهاي تازه‌اي به رويش گشوده مي‌شود. هرچه زمان مي‌گذرد، روح اسماعيل بي قرارتر مي‌شود؛ ديگر نمي‌تواند در بانک بماند و درست در زمان ارتقاء و دريافت وام و لمس خوشي‌هاي ظاهري زندگي، استعفا مي‌دهد. حالا زمانه زمانه انقلاب است و اسماعيل با دوستان مسجدي‌اش، پاي منبرها حضور مي‌يابند و همه کوشش خود را براي برانداختن رژيم شاه به کار مي‌برند. تا آنکه در زمان اجراي تعزيه حر در مسجد، يک مأمور به مسجددار پير سيلي مي‌زند و اسماعيل هم مأمور را مي‌زند و مي‌گريزد و در پي اين تعقيب و گريز...