کتاب استاد
در کتاب استاد حدود ??? خاطره از دوستان، دانشجويان، همکاران، همسر و فرزند شهيد مجيد شهرياري که همگي از آن استاد شهيد درس گرفته اند، ذکر گرديده است که تعداد ?? عدد آن آرشيوي هستند و پاورقي خورده اند.
به دلايلي چند، تقريبا هيچ اسمي از افراد و راويان، داخل متن قيد نشده است. نويسنده تمام تلاش خود را در جهت حفظ امانت و اداي دين به استاد شهيدش، به کار گرفته است.
بخش هايي از کتاب استاد
فکر کنم ترم دو بوديم که يکي از اساتيد، مدتي سرپرست دانشکده شد. ما ترم قبل با ايشان درس داشتيم. نظراتي شنيده بوديم که انتقاد زيادي به ايشان وارد بود.
اين تصميم برايمان خيلي گران تمام شده بود. با بچه ها قرار بود اعتراض کنيم. با خيلي از اساتيد هم صحبت کرديم. يادم هست وقتي با يکي دو نفر ديگر رفتيم اتاق دکتر شهرياري و از دغدغه هايمان گفتيم، ايشان ما را به صبر و آرامش دعوت کردند که در عکس العمل نشان دادن عجله نکنيم. يادم هست به ايشان گفتيم حاضريم تحصن کنيم و. . . و از او خواستيم رياست دانشکده را بپذيرند و ما هم هر کاري لازم باشد و در توانمان باشد، انجام مي دهيم.
اما ايشان حرف هايي زدند که هيچ وقت فراموش نمي کنم. گفت که خودش هم نقدهايي به اين انتضاب دارد، ولي دنبال رياست دانشکده نيست و اين موضوع آن قدر برايش بي ارزش است که مثل اين مي ماند، يک چوب کبريت از اينجا بردارند بگذارند آن طرف تر. گفت ترجيح مي دهد به کار علمي خودش ادامه بدهد و زمان، همه چيز را مشخص مي کند. ما را هم آرام کردند.
نويسنده | فاطمه شايان پويا |
مترجم | مجيد شهرياري |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 232 |
نوبت چاپ | 4 |
نوع جلد | شميز |
قطع | رقعي |
ابعاد | 14.5 * 21 * 1 |
وزن | 268 |
سال چاپ | 1400 |
تاكنون نظري ثبت نشده است.