کتاب چشم روشني
اين کتاب با زبان داستان حال و روز همسران جانباز را روايت مي کند و تصويري متفاوت از اين افراد را به تصوير مي کشد.
در بخشي از کتاب چشم روشني مي خوانيد
«سيد جواد روزي با صد و هشتاد و خرده اي قد، هيکلي
ورزيده و عنواني دهن پُر کن مي رود خواستگاري. اما بعد همه چيزش را از دست
مي دهد؛ جز مردانگي و اخلاق را ...
همان اول زندگي فهميدم به
اندازه فاميل هايم او دوست و آشنا دارد. با اينکه آن زمان بيست و چهار پنج
سال بيش تر نداشت، هر شب مهمان داشتيم. برايمان کادوي عروسي مي آوردند. يک
شب که مادرم آنجا بود گفت که زشته مهمان ها شام نخورده بروند، نگهشان
داريد.
مادر رفت سراغ مرغ پختن من هم با اعتماد به نفس رفتم سراغ برنج و
قابلمه. پلويي پختم که توي تاريخ ثبت شد. دانه هاي برنج طوري به هم چسبيده
بود که مثل کيک قالبي از قابلمه بيرون آمد. وقتي ديس پلو را سر سفره
گذاشتيم. سيد جواد مثل قطعه هاي کيک پلوي شفته شده را مي گذاشت توي بشقاب
مهمان ها و با خنده مي گفت: به هر نيتي دوست داريد اين پلو را بخوريد، به
نيت آش، کيک يا ... همه خنديدند. خودم خنده ام گرفته بود. به خاطر اين قضيه
هيچ وقت سرزنش نشدم از بس که با همه خرابکاري هايم تشويقم مي کرد.
حرف يکي دو روز نبود، ماجراي يک عمر بود. فکرش را هم نکن، که سيد جواد يک
جا بشيند و دست روي دست بگذارد. انگار ساخته بودنش، براي اينکه چشم همه را
روشن کند. از بس که دلش روشن بود.»
نويسنده | كوثر لك |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 170 |
نوبت چاپ | 9 |
نوع جلد | شميز |
قطع | رقعي |
ابعاد | 14.5 * 21 * 1 |
وزن | 208 |
سال چاپ | 1401 |
تاكنون نظري ثبت نشده است.