معرفي کتاب نيمه پنهان يک اسطوره
کتاب نيمه پنهان يک اسطوره، جلد اول از مجموعه «بانوي ماه»، به گفت و گوي انجام شده توسط احد گودرزياني با همسر ابراهيم همت فرمانده شهيد لشکر 27 محمد رسول الله (ص) ميپردازد.
محال است کتاب «نيمه پنهان يک اسطوره» را بخوانيد و گريه را سر ندهيد؛ اثري که با محبت بيدريغ ژيلا بديهيان همسر شهيد حاج محمدابراهيم همت و قلم گيراي احد گودرزياني شما را مجذوب خود خواهد کرد.
گفتن از اين اثر، مانند تشريح رنگ بال پروانگان و يا توضيح دادن درباره آواز پرندگان است. بديهيان در مصاحبه با گودرزياني، سخن را از آنجا شروع ميکند که با بچههاي واحد جذب دانشگاه اصفهان وارد پاوه شده و شهيد همت را ميبيند. همت دو بار از او خواستگاري ميکند اما بديهيان جواب رد ميدهد.
با اين وجود، انگار تقدير بر اين وصلت رقم خورده است. زيرا آنها دوباره سر راه يکديگر قرار ميگيرند و در نهايت 22 دي 1360 به عقد هم درميآيند. حاصل اين ازدواج هم دو سال و دو ماه زندگي مشترک است که البته از اين مدت، سردار بزرگ جنگ حتي نميتواند سه وعده غذا در يک روز را، کنار خانوادهاش بگذراند.
همسر شهيد همت در اين کتاب، تصويري غريب از او به تصوير ميکشد؛ مردي که دلهره به جان لشکر دشمن مياندازد، اما در منزل خود، قلب بلورينش سرشار از اشک است و مثل بال فرشتگان، زلال و شفاف. اکنون از آن اسطوره، بديهيان دو فرزند برومند به يادگار دارد و انبوهي خاطره که بيشتر به افسانه شبيهاند؛ اما در عين حال حقيقتاند.
نويسنده در کتاب حاضر به داستان آشنايي و ازدواج «ژيلا بديهيان» با شهيد همت و زندگي با ايشان، علاقه ويژه بسيجيها به همت، آخرين ديدار و زندگي بعد از شهادت همسر پرداخته شده است. همچنين در پايان کتاب گزيدهاي از زندگينامه شهيد همت ارائه شده است.
در بخشي از کتاب نيمه پنهان يک اسطوره ميخوانيم:
محمدابراهيم همت در نخستين روزهاي بهار سال 1334 دوازدهم فروردين و در نوروز متولد شد. زادگاهش شهرضا بود؛ شهري در نزديکي اصفهان که مردمانش به دينداري و اعتقاد شهره بودند. خانوادهاش وضع مالي خوبي نداشت. براي همين بود که او حين تحصيل در دوران نوجوانياش کار هم ميکرد تا از تأمين معاش خانواده سهمي برده باشد.
ديپلم متوسطه را سال 1352 گرفت و در همان سال به دانشسراي عالي اصفهان رفت، با اين اميد که معلم شود. دو سال بعد وقتي که مدرک فوق ديپلمش را گرفت راهي خدمت سربازي شد. خلاف انتظار، معلم جوان و تحصيل کرده را به سرپرستي آشپزخانه لشکر توپخان? اصفهان گماشتند. اما از کوزه همان تراود که در اوست. معلم جوان در آشپزخانه کتاب خواند، افکار انقلابي و ديني را فراگرفت و با برخي از انقلابيان هم ارتباط برقرار کرد.
سربازياش که تمام شد به شهرضا برگشت. اين بار معلم روستا شد. با روحانيت منطقه هم مراوده داشت. گاهگاه سر کلاس حرفهايي ميزد که به مذاق حاکميت خوش نميآمد. اين حرفها به گوش آناني که نبايد ميرسيد، رسيد و نتيجهاش آن شد که چند اخطاريه را از سوي ساواک در پرونده تازه گشود? معلمياش ثبت کردند.
نويسنده | احد گودرزيانى |
مترجم | محمدابراهيم همت |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 39 |
نوبت چاپ | 11 |
نوع جلد | شميز |
قطع | پالتويي |
ابعاد | 12.5 * 20 * 0.3 |
وزن | 46 |
سال چاپ | 1391 |
تاكنون نظري ثبت نشده است.