کتاب قصههاي ببر به قلم ليلا مجومدار، شامل داستانهايي مهيج است که تعدادي از آنها آميخته با طنز و برخي ديگر غمانگيز هستند. شما قطعا بعد از مطالعه اين قصهها، بيشتر راجع به ببرها خواهيد دانست.
موضوع کتاب قصههاي ببر چيست؟
سکونت، در منطقهاي که دائما ببرها در حوالي آن باشند، بسيار شگفتانگيز است. در سالهاي گذشته، در نزديکي دهکدهاي به اسم ماشوآ، واقع در بنگال شرقي، ببرهاي بسياري زندگي ميکردند. در همان دوره، در جنگلهاي برمه و تايلند نيز ببرهايي بودند که رفت و آمد آدمها را نظارهگر ميشدند. اما در منطقه کوهستاني لوشايي، در شمال شرقي هند، ببرهايي سکونت داشتند که آدمخوار بودند.
مجموعه داستان حاضر در واقع حاوي يازده حکايت کوتاه است که بيشتر آنها طنزآميز هستند. موضوع تمامي اين حکايات به زندگي ببرها برگشته و ماجراي همه آنها در رابطه با مردم اهالي منطقه بنگال است. به عبارتي ديگر ليلا مجومدار در اين کتاب زندگي ببرها را در کنار انسانها شرح ميدهد. لازم به ذکر است او اين حکايات را با اقتباس از واقعيتهاي دوران زندگي کودکي خودش نوشته است.
کتاب قصههاي ببر مناسب چه کساني است:
قصههاي اين کتاب براي کودکان دبستاني که علاقمند به داستان حيوانات هستند، جذاب خواهد بود.
ليلا مجومدار را بيشتر بشناسيم:
خانم ليلا مجومدار نويسندهي اين داستانهاي جذاب، به خاطر سهمي که در ادبيات کودکان بنگال دارد، بسيار مشهور است و بدون شک داستانهاي اين کتاب، افتخاري ديگر بر افتخارات او در اين زمينه خواهد افزود.
در بخشي از کتاب قصههاي ببر ميخوانيم:
يک روز جامينيدا، داستاني راجع به ناپدرياش براي ما گفت. ناپدري جامينيدا مثل آدمهاي ديگر نبود. او آنقدر بيدست و پا بود که حتي از زن خودش هم ميترسيد. در دهکده، گياهي ميروييد که از آن، سيگار مخصوصي درست ميکردند. ناپدري جامينيدا، وقتي از اين سيگارها ميکشيد، آنقدر نترس ميشد که ميتوانست حتي با يک شير رو به رو شود.
يک شب زمستاني، ناپدري جامينيدا، روي تخت خودش نشست و مشغول کشيدن يکي از آن سيگارها شد. در گوشه اتاق، يک چراغ نفتي، با نور ضعيفي ميسوخت. در بيرون، برگهاي خشک، از درختان جدا ميشدند و بر زمين ميافتادند. درها و پنجرهها، براي جلوگيري از ورود باد سرد و حيوانات وحشي، بسته شده بودند.
درست در همان وقت، زن پيرمرد وارد اتاق شد و گفت: گوساله را از زير درخت تَمْر آوردي تو؟
پيرمرد از جا پريد. تازه يادش آمد که گوساله را به کلي فراموش کرده بوده. اگر خيلي زود گوساله را به داخل نميآورد، ممکن بود ببرها او را ببرند.
پيرمرد صبر نکرد که مشعلي روشن کند. فوراً در را با يک ضربه باز کرد و به تاريکي قدم گذاشت. او صداي گوساله را، که از ترس ناله ميکرد، شنيد. قدمهايش را تندتر کرد. ناگهان گوساله را در کنار راه ديد.
گوساله بيچاره!
با خودش فکر کرد: «او از ترس ببرهاي شکارچي، طنابش را پاره کرده.»
بدون يک کلمه حرف، گوساله را مثل يک بچه بلند کرد و با عجله به طرف خانه به راه افتاد.
نويسنده | ليلا مجو مدار |
مترجم | محمد رضا سرشار |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 72 |
نوبت چاپ | 8 |
نوع جلد | شميز |
قطع | پالتويي |
ابعاد | 13 * 19 * 0.5 |
وزن | 84 |
سال چاپ | 1397 |
تاكنون نظري ثبت نشده است.