يک اصيلزاد? سالخورده و يک خوانسالار پير
در آغاز ماه آوريل سال ???? ميلادي سه ساعت و ربع بعد از ظهر، مارشال دو ريشليو آشناي قديمي ما که در کتاب ژوزف بالسامو به خوانندگان معرفي شد بعدازاينکه رنگ ابروي خود را شست و به صورت خويش در آيينه که پيشخدمت وي نگاه داشته بود نگريست، با اشارهاي پيشخدمت را مرخص کرد و از جا برخاست و قبل از اينکه پيشخدمت از اتاق خارج شود گفت: بگوييد خوانسالار بيايد.
طولي نکشيد که خوانسالار که لباس رسمي شغل خود را پوشيده بود وارد شد و سر فرود آورد و ريشليو گفت: اميدوارم همانطوري که دستور دادم براي من شام خوبي تهيه کرده باشيد.
خوانسالار گفت: بلي آقا! ريشليو گفت: آيا از صورت ميهمانان مطلع شديد؟ خوانسالار گفت: بلي آقا، من شمار? آنها را به خاطر سپردم و ميدانم که ? نفر هستند و ? سرويس بايد براي آنها مهيا باشد.
ريشليو گفت: درست است،، ولي سرويس داريم تا سرويس. خوانسالار گفت: بلي عاليجناب، اما… . ريشليو حرکتي کرد که حاکي از عدم رضايت بود و گفت: آقا، کلم? «اما» يک جواب درست نيست، زيرا هر دفعه که من کلم? اما را شنيدهام، و در مدت ?? سال عمر خود مکرر اين کلمه به گوش من رسيده، گو اينکه ذکر اين بيان خوب نيست، معهذا آزمودهام که همواره اين کلمه، مقدم? يک جواب منفي يا دور از عقل بوده است.
خوانسالار سر فرود آورد و سکوت کرد. ريشليو گفت: در چه ساعت شما به ما شام ميدهيد؟ خوانسالار گفت: عاليجناب، امروز طبق? متوسط دو ساعت بعد از ظهر شام ميخورند و کارمندان اداري و دادگستري و بهطورکلي طبق? کارمند سه ساعت بعد از ظهر صرف غذا مينمايند و ساعت صرف شام اصيلزادگان، چهار ساعت بعد از ظهر است.
ريشليو گفت: من در چه ساعت بايد شام بخورم؟ خوانسالار گفت: عاليجناب، در ساعت پنج بعد از ظهر شام ميل خواهيد فرمود. ريشليو با لحني حاکي از عدم رضايت و تعجب گفت: پنج ساعت بعد از ظهر شام بايد بخوريم؟ خوانسالار گفت: بلي عاليجناب، و سلاطين در اين موقع شام ميخورند. ريشليو گفت: سلاطين چه ربطي به من دارند؟ خوانسالار گفت: عاليجناب، ارتباط پادشاهان با شام شما اين است که در فهرست مدعوين که به من داديد نام يک شاه نوشته شده است.
ريشليو گفت: اشتباه ميکنيد، مدعوين امروز من جز اصيلزادگان کسي نيستند. خوانسالار گفت: من تصور ميکنم که عاليجناب ميخواهيد با خدمتگزار وفادار خود شوخي بکنيد و از اين ابراز مرحمت بسيار سپاسگزارم، ولي در فهرستي که به من داديد نوشته شده که يکي از مدعوين آقاي کنت دو هاگا ميباشد.
ريشليو گفت: مقصود شما از ذکر نام او چيست؟ خوانسالار گفت: کنت دو هاگا يک پادشاه است.[1] ريشليو گفت: من هيچ پادشاهي را سراغ ندارم که داراي اين اسم باشد. خوانسالار گفت: عاليجناب، خواهشمندم که مرا عفو فرماييد، ولي من تصور ميکردم، من فرض ميکردم که ايشان… .
ريشليو حرف او را قطع کرد و گفت: شغل شما تصور کردن نيست و وظيف? شما فرض کردن نميباشد. وظيف? شما اين است که اوامري را که دريافت ميکنيد، اجرا نماييد و اشخاص را به همان نام که من به شما دادهام بشناسيد، بدون اينکه دنبال تصور و فرض برويد. وقتيکه من بخواهم چيزي را به اطلاع شما و ديگران برسانم، خود آن را ميگويم. وقتي چيزي نگفتم، دليل بر اين است که نبايد شما و ديگران، در آن خصوص، اطلاعي بهدست بياوريد. خوانسالار براي عذرخواهي، با احترامي زيادتر، سر فرود آورد.
ريشليو گفت: بههرحال چون ميهمانان من همه اصيلزاده هستند، شما بايد در ساعت معمولي، يعني ساعت چهار بعد از ظهر، به ما شام بدهيد. قياف? خوانسالار بعد از شنيدن اين حرف گرفته شد و قامتش قدري خم گرديد و بعد آهسته سر را بلند کرد و گفت: عاليجناب، گرچه ميدانم که عرض من سبب خشم شما خواهد گرديد، ولي ناچارم بگويم که عاليجناب بايد ساعت پنج بعد از ظهر شام صرف نماييد.
ريشليو براي دومينمرتبه ابروان را به هم آورد و گفت: براي چه من بايد در ساعت پنج بعد از ظهر شام بخورم؟ خوانسالار گفت: براياينکه عملاً غيرممکن است که قبل از ساعت پنج بعد از ظهر شام ميل کنيد.
ريشليو باوجود ?? سالگي، با يک حرکت سريع، سر را راست کرد و با لحني باشکوه و آمرانه گفت: آقا، چند سال است که شما در خدمت من هستيد؟ خوانسالار با احترام جواب داد: بيست سال و يک ماه و يک هفته.
ريشليو گفت: ولي بااينکه بيست سال و يک ماه و يک هفته ميباشد که در خدمت من هستيد، يک روز، حتي يک ساعت به دور? خدمت شما افزوده نخواهد شد و هماکنون ارباب ديگري براي خود پيدا کنيد، براياينکه من ميل دارم که در خان? من کلم? غيرممکن از دهان کسي بيرون نيايد و سنوسال من هم اجازه نميدهد که خود را براي آشنا شدن با اين کلمه تربيت کنم، زيرا در اين دوره از عمر، ساعات عمر من بسيار گران
نويسنده | الكساندر دوما |
مترجم | ذبيح الله منصوري |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 2900 |
نوبت چاپ | 4 |
نوع جلد | گالينگور |
قطع | وزيري |
ابعاد | 17 * 24 * 23 |
وزن | 3400 |
سال چاپ | 1403 |
تاكنون نظري ثبت نشده است.