عليه تفسير، به عنوان کتابي که در نوع خود شأني کلاسيک پيدا کرده، در واقع مجموعهاي از نقدها و بررسيهاي کتابي است که سانتاگ در فاصله? سالهاي ??-???? به نگارش درآورده و در نشريات مختلف چاپ کرده است.
کتاب عليه تفسير ويژگيهايي دارد که آن را از يک مجموعه نقد متمايز و ممتاز ميکند. يک منتقد معمولاً به صورت حرفهاي در يک حوزه خاص به نقد ميپردازد، و مثلاً به عنوان منتقد فيلم، ادبيات، يا هنرهاي تجسمي شناخته ميشود. از سوي ديگر، نقد معمولاً به موقعيت تاريخي و فرهنگي نگارش خود وابستگي تام دارد، و به همين دليل با گذر زمان ضرورت و معناي خود را تا حد زيادي از دست ميدهد و در آينده بيشتر به عنوان سندي تاريخي در مورد موضوع محل مراجعه خواهد بود. به عبارت ديگر، نقد به معناي مرسوم و متعارف اصطلاح تاريخ مصرف، دعاوي، و جاهطلبي محدودي دارد. با نگاه به مقالات کتاب حاضر، متوجه ميشويم که اين کتاب از جهات مختلف از اين تصوير متعارف از نقد فاصله ميگيرد، و به اعتبار اين تفاوتها شايد نتوان آن را به معناي دقيق يا خالص کلمه «نقد» هنريادبي به شمار آورد.
بخشي از کتاب عليه تفسير
امروزه يافتن منتقد ادبي خوشنامي که مايل باشد به عنوان کسي شناخته شود که از تقابل قديمي سبک در برابر محتوا دفاع ميکند دشوار است. در اين مورد نوعي اجماع متظاهرانه رواج يافته است. همگان مشتاقند بدون هر گونه فوت وقت اعلام کنند که سبک و محتوا از يکديگر جداييناپذيرند، که سبکِ قوياً فرديِ هر نويسنده? بااهميت جزء اندامواري از کار اوست و هيچگاه نميتوان آن را صرفاً عنصري «تزييني» به شمار آورد.
با اين حال در حوزه? عملي نقد، اين تقابل قديمي کماکان به حيات خود ادامه ميدهد و عملاً تغيير چنداني نکرده است. اغلب منتقداني که شتابزده اين انگاره را انکار ميکنند که سبک را ضميمهاي بر محتوا بدانند، هر گاه که به يک اثر ادبي خاص ميپردازند همين دوگانگي را در کارشان حفظ ميکنند. به هر حال چندان ساده نيست رها کردن خود از تمايزي که عملاً کل درهمتنيدگي تار و پود نقد در گرو آن است، تمايزي که در جهت ابقاي برخي اهداف روشنفکرانه و علائق و منافع خاص عمل ميکند که خود بلاتغيير ماندهاند و کنار گذاشتنشان بدون آنکه جايگزيني کارامد و شکليافته در اختيار داشته باشيم کار راحتي نيست.
در حقيقت، نفس سخن گفتن از سبک يک رمان يا شعر خاص به عنوان «سبک»، بدون آنکه، خواسته يا ناخواسته، چنين القا کنيم که سبک امري صرفاً تزييني است، فوقالعاده دشوار است. ما به محض استفاده از اين مفهوم، گويي تقريباً به نحوي گزيرناپذير ناچاريم ولو به شکل ضمني به تقابل ميان سبک و چيزي که سبک نيست متوسل شويم. به نظر ميرسد بسياري از منتقدان به اين مسئله واقف نيستند. چنين منتقداني حس ميکنند با انکار نظري تفکيک مبتذل سبک از محتوا، به اندازه? لازم از اين مسئله مصونيت يافتهاند، در حالي که قضاوتهاي [عملي] آنها دقيقاً همان چيزي را که در مقام نظر تشنه? نفي کردن آنند تثبيت و تقويت ميکند.
نويسنده | سوزان سانتاگ |
مترجم | مجيد اخگر |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 435 |
نوبت چاپ | 10 |
نوع جلد | شميز |
قطع | پالتويي |
ابعاد | 12 * 20 * 2.9 |
وزن | 334 |
سال چاپ | 1402 |
تاكنون نظري ثبت نشده است.