نويسنده با اين مقدمه کتاب را آغاز کردهاست: ايده اوليه «عقلِ مُستعار» را که ايده مناقشه برانگيزي در مطالعات تکميلي «دين» و «ادب» بود، با سيد مرتضي آويني در ميان گذاشتم. تبسم شيريني بر لبانش نقش بست. گفتوگوي ما تقريباً 45 دقيقه به طول انجاميد و مقرر شد، بعد از اتمام هر فصل، تصويرِ نسخهاي از آن را برايش ارسال کنم. فروردين 1372، درحاليکه هنوز فصل اول را به پايان نرسانده بودم، خبر ناگهاني شهادت او به يکباره مرا زمينگير کرد. احساس کردم ديگر انگيزهاي براي ادامه کار ندارم. دو سال تمام اين احساس با من بود.
وي ادامه ميدهد: پاييز 1374، وقتي به استخدام راديو درآمدم، نفسِ تغيير حوزه کار از بنياد پژوهشهاي اسلامي به صدا و سيماي مرکز خراسان رضوي خودبهخود روحيهام را نيز تغيير داد. دوباره «عقلِ مُستعار» را به دست گرفتم. اولين سياهه کار را، که خالي از ايراد نبود، براي مطالعه به سيدجواد رسولي، مدير وقت انتشارات آهنگ قلم، دادم. او بدون کمترين چشمداشت، با بزرگواري تمام، «متن» را با دقتي ستودني خواند و ويرايش کرد. حاصل کار او مرا به بازنويسي مجدد واداشت.
وضيعي درباره نمايه و فرهنگ اعلام اشخاص و همچنين ويراستاري اثر اينگونه مينويسد: در حين بازنويسي بود که متوجه شدم صرفِ آوردنِ نمايه اشخاص در پايانِ کتاب، در صورتي که خواننده نياز به کسبِ آگاهي مختصري از شرح حالِ برخي شخصيتهاي بزرگِ نامبرده در متن داشته باشد، از مطالعه و تحقيق کفايت نميکند. از سوي ديگر، کاملاً مشخص بود که بدونِ آوردن آنها، يعني بيانِ مختصري از شرح حالها، نيز متن يک چيز کم دارد. اين خلأ و مشکل را با مهندس محمدتقي پاينده، ارزيابِ ارشدِ راديو، در ميان گذاشتم. او گفت: «تنها راه چاره اين است که، علاوه بر نمايه اشخاص، يک بخشِ ديگر به متن اضافه شود با عنوانِ فرهنگِ اعلامِ اشخاص.» ديدم درست ميگويد. فرهنگِ اعلامِ اشخاص ميتواند اين خلأ را پُر کند. با اينکه ميدانستم اين کار «خلاف قاعده کتابنويسي» است، قبول کردم. او نيز، بدون اينکه از وي خواسته باشم، با گشادهرويي تمام، پيشنهاد داد حاضر است زحماتِ فراهم آوردنِ اين اعلام را، که اکنون ضميمه متن است، عهدهدار شود. من سکوت کردم و او بلافاصله دست به کار شد. پس از اتمام کار، استاد ارجمندم، جناب آقاي محمدجواد کاميابي آبکوه (ويراستار وقت انتشارات علمي ـ فرهنگي)، از راه رسيد و پيشنهاد داد که دوست دارد متن را ويرايش حرفهاي کند. و اينچنين بود که، به کمک خدا و دوستان، «عقل مستعار» به خوانش و ويرايش حرفهاي و نهايي رسيد. اکنون که اين سطور را مينويسم چهره درخشان شهيد سيدمرتضي آويني، با همان تبسم شيرين، جلوي چشمم هست.
نويسنده | احمد وضيعي |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 296 |
نوبت چاپ | 1 |
نوع جلد | شميز |
قطع | وزيري |
ابعاد | 16.5 * 21 * 1.5 |
وزن | 376 |
سال چاپ | 1399 |
تاكنون نظري ثبت نشده است.