کتاب جشن از ما بهترون
کتاب جشن از ما بهترون نوشته خسرو باباخاني و رقيه سادات صفوي، حاصل عشق و احساس کساني است که انقلاب را درک کردند و بزرگياش را فهميدند؛ چه از راه ديدن و چه شنيدن. و تلاش کردند که از راه پرشرف هنر عظمت آن را به ديگران بنمايانند.
روزهاي انقلاب را خيليها به چشم ديدند و درک کردند. روزهاي پر از دلهره، شور و ايمان. روزهايي که هر کس به ديگري اميد ميداد که «امام ميآيد، شاه ميرود. صبر داشته باش.»
آن روزها خيليها نبودند. يا هنوز به دنيا نيامده بودند و يا آنقدر کودک بودند که چيزي به خاطرشان نمانده. آنها که بودند و با گوشت و خون عظمت آن روزها را لمس کردند، چنان با شور و هيجان گفتند و نشان دادند که آنها که نديده بودند، فقط از راه شنيدهها، حس کردند ديدند و دل دادند به آن روزها.
اين مجموعه دربردارند? بهترين داستانهاي کوتاه نوجوان در پنجمين جشنواره داستان انقلاب است.
در بخشي از کتاب جشن از ما بهترون ميخوانيد:
انگشتهاي همان دست که چاقو دارد را ميگذارد روي لبش. تازه ميفهمم چشمهايش قرمز شده و دماغش باد دارد. فکر کنم باز آن خواهر شوهر چاقش ديوانه بازي درآورده و اذيتش کرده. بگذار بزرگتر شوم حسابش را ميگذارم کفِ دستش. تا بخواهد چيز ديگري بگويد از جلوش رد ميشوم. آشپزخانه پر از دود و بو شده. بابا کنار پنجره کوچک آشپزخانه ايستاده و سيگار ميکشد. پنجره باز است و همه دودها از آنجا ميرود بيرون، دود سيگار بابا هم قاطي آن ميشود. نميدانم کِي برگشته که من نفهميدم. تا ميخواهم سلام بدهم چشم غره ميرود طرفم و با صداي آرام دعوايم ميکند:
اين چه طرز راه رفتن است پسر؟! لعنت به اين رژيم که همه را مجبور ميکند که...
کِي رژهام را ديده، علي هم که از کنار کشمشها تکان نخورده! مامان ايستاده کنار اجاق گاز. با همان دستي که قاشق دارد، روي دست ديگرش ميمالد. سرش پايين است. صداي بالا کشيدن دماغش ميآيد. يک ساعت پيش، پياز خرد کرد، هنوز هم چشمهايش ميسوزد؟ ولي اين از پياز نيست، ميدانم. بابا به مامان و مهين گفت: «شما کاريتون نباشه! همين جا باشين.»
سيگارش را روي ظرفشويي خاموش ميکند، رو به مهين ميگويد: «نذار مامانت بياد بالا.»
مامان آرام آرام گريه ميکند:
پيرمردِ بيچاره! دق ميکنه به خدا. اين همه راهم نکوبيده بياد که اينو بشنوه. دخترت بميره بابا، خواهرت بميره حميد!
نويسنده | خسرو باباخاني/رقيه سادات صفوي |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 140 |
نوبت چاپ | 1 |
نوع جلد | شميز |
قطع | رقعي |
ابعاد | 14 * 21 * 1 |
وزن | 160 |
سال چاپ | 1395 |
تاكنون نظري ثبت نشده است.