معرفي کتاب تبخال گزيده کتاب: بارها در طبيعت گريسته ام؛ پاي راش ها و اشن ها و صنوبرها و گاه بر فراز تخته سنگي در کوهستان يا سوار قايقي بر پهنه دريا ... آتش چوب ها را مي خورد و من، خيره به شراره هاي سرخ آن، در اين نيمچه غار نمور، باز اشک مي ريزم، نه براي آن دختر روستايي که در تنور تعصب پدر افتاده بود و انگار قسمت من بود که در اولين کلاس کالبدشکافي پيکر جزغاله اش را واکاوي کنم و نه براي زن همسايه مان که وقتي پرويز شبي مست از کاباره برگشت او را به باد کتک گرفته بود و زن جوان و احساساتي با نفت خودش را در حمام به آتش کشيده بود ... سوختن در آتش! پوستت بايد بوسه بزند به رقص آتش تا بفهمي سوختن را.