کتاب ساعت بغداد اثر شهد الراوي و ترجمه مهدي غبرايي، رماني خواندني از زندگي پر پيچ و خم دختري عراقي است که در گير و دار جنگ از بهشت خيالي زندگياش، بغداد، ميگويد.
ساعت بغداد در سال ???? نامزد جايزه من بوکر عربي شد و در سال ???? به عنوان کتاب برگزيده جايزه بينالمللي ادينبرو انتخاب شد.
شهد الراوي در داستان ساعت بغداد سفري تاريخي را برايتان رقم ميزند. تاريخي که البته در گير و دار جنگ رنگش کدر شده است. شخصيت اصلي داستان دختري است که از زندگياش از دهه نود تا اويل قرن بيست و يک ميگويد. زماني که عراق درگير جنگ خليج فارس است. در همين احوال هم سازمان ملل تحريمهاي اقتصادي عليه عراق اجرا ميکند. چرا که عراق به دليل سلطه طلبي بر کويت بايد تاوان بدهد. اين تحريمها زندگي را بر مردم سخت ميکند و آرامش را از آنها ميگيرد.
شهد الراوي تاريخ و رئاليسم جادويي را با هم درآميخته است. بهشت خيالي ساخته است. دوستي او و دختر ديگري که در دل جنگ شکل گرفته است، در تاريکي پناهگاهها قويتر ميشود و کمکم شکل تازهاي به خود ميگيرد. حالا زندگي دختران هم تحت تاثير فراز و نشيبهاي سياسي قرار ميگيرد و آنها را با واقعيت روبهرو ميکند. واقعيت نابودي و محو شدن شهري که در آن زندگي کردهاند، جدايي و دوري از يکديگر و ...
بخشي از کتاب ساعت بغداد
در عالم خيال آدمهايي را که در پناهگاه ديدم، به خانهشان در خيابانمان برگرداندم. خانهها را در خطوط مستقيم رديف کردم و کشتي بزرگي شبيه محلهاي که در آن به دنيا آمديم، رسم کردم. بعد دود سفيدي کشيدم که به سوي ابرها ميرفت.
با همه? خانهها بيشتر آشنا شدم. پدرها، مادرها، پسرها و دخترها
را ميشناختم. در ذهنم محله قلمرويي هندسي از خطوط، مربعها و مستطيلها شد. کافي بود يکي از من نشاني خانهاي را بپرسد و من چشمها را ببندم و بگويم: «خانه? چهارم در آن سمت.»
پس از آن محله ديگر آن چيزي نبود که تصور ميکردم، يعني فضايي وسيع و نامحدود. کوچک بود و روشن و واضح. وقتي چيزي را بهتر بشناسيم، ديگر مثل قبل بزرگ نيست. با مثالي حرفم را اثبات ميکنم. مدرسه که ميروي و با اندازه? کهکشان آشنا ميشوي، رفتهرفته سياره? زمين را توپکي ميبيني. همين موضوع در باره? ماه و خورشيد هم صدق ميکند: کمکمک آنها را کوچکتر ميبيني، درست است؟ وقتي حد و حدود اشيا را ندانيم، خيال ميکنيم خيلي بزرگند.
آيا منظورم را روشن کردم؟ بعضي افکار توضيح لازم دارند، چون از اول يک چيزهايي از خودمان درميآوريم. اول فکر در خيال ما زاده ميشود و وقتي ميخواهيم آن را با ديگران در ميان بگذاريم، نميدانيم چطور چنان که خودمان ميفهميم، تمام و کمال به بقيه بفهمانيم. پس لازم است با استفاده از مثالهاي ساده توضيحش دهيم. مثلاً کسي را در نظر بگيريد که ميخواهد دوچرخه بسازد. فرض کنيم اولين کسي است که دوچرخه ميسازد. طبعاً با اين فکر شروع ميکند که در مغزش شکل گرفته. بعد شکلش را ميکشد و با خود ميگويد: «اگر اين دوچرخه حرکت نکند، ميافتد زمين.» موضوع را براي دوستش توضيح ميدهد، اما دوستش نميفهمد و جواب ميدهد: «من يک جا ايستادهام و نميافتم زمين. گوش بده، دوست من، لازم نيست حرکت کنم تا سرپا بمانم.» سازنده? دوچرخه ميگويد: «درست است، اما ميتواني چرخي بسازي که بيچرخيدن نيفتد؟ چرخ وقتي بچرخد، نميافتد.» دوستش جواب ميدهد «آها! حالا ميفهمم چه ميگويي.» به همين دليل هميشه لازم است افکارمان را براي ديگران روشن کنيم.
جنگ که تمام شد، ديگر هر شب نميرفتيم پناهگاه. کمکم خيلي وقتها در خانه? ناديه ميماندم، يا او به خانه? ما ميآمد و با هم بازي ميکرديم. گاهي خودمان دوتايي ميرفتيم خيابان، اما چندان از خانه دور نميشديم. خانهها را يکييکي ميشمرديم و روي ديوارها با گچ خطخطي ميکرديم. صورتهاي بزرگ سفيد ميکشيديم و براي کشيدن تنها و انگشتهاي کوچک از رنگهاي مختلف استفاده ميکرديم. عمو شوکت را ميکشيديم که روي کاناپه نشسته است و عينک زده. باجي نادره خندان کنارش نشسته است. بالاي سر اين دو گنجشککي بيقفس ميکشيديم. اُمريتا را با دست شکسته و آويخته به گردن ميکشيديم. گربه? خانه? اُممناف را ميکشيديم که به ما زل زده. پدر احمد را ميکشيديم که در ميان ابرها پرواز ميکند. هرچند هرگز نديده بوديمش.
نويسنده | شهد الراوي |
مترجم | مهدي غبرايي |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 306 |
نوبت چاپ | 1 |
نوع جلد | شميز |
قطع | رقعي |
ابعاد | 14.5 * 21.5 * 2 |
وزن | 306 |
سال چاپ | 1399 |
تاكنون نظري ثبت نشده است.