اين کتاب خاطرات فرزند شهيد ملت، محمدرضا خليلي است که روزي پدرش همراه چند پوستر ريز و درشت لولهشده، لاي بقچه? چيت گرهخوردهاي به دفتر ادبيات و هنر مقاومت برده است: «همه? اينها نوشتههاي پسر شهيدم است. دانشجو بود و در عمليات بيت المقدس شهيد شد...»
حجت ايرواني، تمام آن نوشتهها را خواند و بخش يادداشتهاي جبهه اش را جدا کرد:
«بعد از دعاي ندبه، ما را به خط کردند. نرمش بعد از صبحگاه برنامه? بعدي بود. سرپرست ما، گروهبان سليماني، خيلي جدي عمل ميکرد. مدت چهل دقيقه همه را مجبور به دويدن کرد. بعد هم نرمش داد. بعد از مراسم صبحگاه رفتيم کلاس درس. اولين کلاس ما نارنجک و بمب دستي بود. قبل از ظهر سلطاني کمي راجع به نماز و وضو صحبت کرد. بچهها خوب به حرفهايش گوش دادند. بعد از ظهر هم رفتيم سرِ کلاس جنگ چريکي. آن روز گروهبان سليماني گفت: «چند روز ديگر براي عمليات به جبهه خواهيد رفت.»
شب، همه? بچهها جمع شدند و زيارت عاشورا خواندند. سلطاني، ايماني و چند تا از بچهها زيارت عاشورا را خواندند. آن شب، بچهها حال معنوي خاصي داشتند.»
نويسنده | محمد رضا خليلى |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 120 |
نوبت چاپ | 7 |
نوع جلد | شميز |
قطع | رقعي |
ابعاد | 14 * 21 * 0.5 |
وزن | 136 |
سال چاپ | 1387 |
تاكنون نظري ثبت نشده است.