اين كتاب به پيشنهاد سيدصادق رضايي، مديرکل سابق کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان بر اساس زندگي اين شهيدان به صورت غيرمستقيم، غيرشعاري و داستاني کار شد و کلا شش ماه طول کشيد و شامل 9 داستان بر اساس زندگي 9 شهيد است که در شرکت سيمان شمال کار مي کردند.
حسن احمدي نويسنده کتاب در خواب هاي ديگران مي گويد:
بايد به ديدار 9 خانواده مي رفتم؛ در تهران و حومه آن و خانواده اي هم ساکن انديمشک بودند. نمي دانستم از پس انجام کارهاي کتاب برمي آيم يا نه. سال هاي گذشته در کنار چند کار مختلف، کارهاي مطبوعاتي برايم جدي تر و مهم تر از بقيه بود. اين کار، گفت وگوي مطبوعاتي نبود. بايد به شکل روايت تقريبا داستاني انجام مي شد.
بايد پاي صحبت هاي خانواده ها، همسران و فرزندان اين شهيدان مي نشستم. از 9 شهيد، فقط مادر يکي از آن ها در قيد حيات بود. بايد به گذشته ها مي رفتيم. نگران بودم با يادآوري آن دوران، خانواده ها اذيت شوند. هنگام قرار و گفت وگوها سعي مي کردم با سوال ها و بيان خاطرات قديم کسي غمگين نشود. کسي گريه نکند. نمي شد. بغض هاي سختي گاهي به گلوي خودم هم چنگ مي زد، گاهي در راه يا در خانه با يادآوري شنيده ها، اشک هايم جاري مي شد.
هرجا مي رفتم، با هر يک از اين خوبان مي نشستم، احساس مي کردم سال هاست آن ها را مي شناسم. همه مهربان و خونگرم بودند. گفت وگوها ساده بود و صميمي و خانواده ها زلال و نجيب. سال ها سختي و دردهاي بسياري را تحمل کرده بودند.
کتاب در خواب هاي ديگران به پيشنهاد سيدصادق رضايي، مديرکل سابق کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان بر اساس زندگي اين شهيدان به صورت غيرمستقيم، غيرشعاري و داستاني کار شد و کلا شش ماه طول کشيد و شامل 9 داستان بر اساس زندگي 9 شهيد است که در شرکت سيمان شمال کار مي کردند.
گزيده اي از کتاب:
«صبح که بيدار مي شديم او رفته بود. همه ما آن شب به مامان گفتيم موقع رفتن بابا بيدارمان کند. بابا مي گفت راضي نيست خوابمان خراب شود. بهتر است بخوابيم. مگر خواب به چشم هاي من مي رفت. شب تا ساعت ها بيدار بودم. نامه ام را نوشته بودم. شک نداشتم اگر بابا بخواند نمي رود. در همان حال که دراز کشيده بودم مدام حرف هايي را که نوشته بودم به يادم مي آمد. چند مرتبه تصميم گرفتم بلند شوم و باز حرف هايي را به نامه ام اضافه کنم؛ اما من حرف هايم را زده بودم. بايد دل بابا به حال من و دو خوهرام و برادر پنج، شش ماهه ام مي سوخت و نمي رفت. ياد حرف هايي که بارها از بابا شنيده بودم مي افتادم: «بابا اگر من نروم، اگر عموحسين شکاري نرود، اگر عمو سوارآبادي نرود، زبردست نرود...!»
زندگينامه حسن احمدي:
دوره هاي ابتدايي و راهنمايي را در مدارس محله هاي نازي آباد و امام زاده حسن و دوره متوسطه را در دبيرستان نصيري تهران به پايان رساند و در سال 1358 در رشته تجربي ديپلم گرفت. از نخستين سالهاي فعاليت حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي به همکاري با واحد ادبيات آن پرداخت که تا سال 1369 ادامه يافت. چندي نيز مسئوليت واحد فرهنگي بنياد شهيد انقلاب اسلامي را به عهده گرفت.
در سال 1365 با هفته نامه سروش آغاز به همکاري کرد و تا سال 1373 سمت مسئول بخش داستان نويسي آن مجله را داشت پس از تأسيس ماهنامه سروش نوجوان در آن نشريه و هم زمان در سازمان صدا و سيما در گروه کودک و نوجوان شبکه هاي اول، دوم به عنوان نويسنده و تهيه کننده برنامه به کار پرداخت. در سال 1373 سردبير ماهنامه باران شد که هم اکنون نيز در اين سمت فعاليت فرهنگي دارد.
اين نشريه ويژه نوجوانان وابسته به سازمان اوقاف و امور خيريه و مطالب آن در موضوعات ديني، ادبي و هنري است. احمدي از سال 1376 تا 1377 نير سردبيري دو هفته نامه احسان را به عهده داشت که چهارده شماره آن منتشر شده است. وي در کنار اين مشاغل به تحصيل در دانشکده صدا و سيما پرداخت و در سال 1379 در رشته کارگرداني از آن دانشکده فارغ التحصيل شد. عمده شهرت احمدي در داستان نويسي براي نوجوانان به ويژه در موضوعات مربوط به جنگ است. دو داستان «آسان بافت» که در مجله زن روز به چاپ رسيد و «مرا مي کشند» منتشر شده در سال 1358 نخستين آثار اوست.
نويسنده | حسن احمدي |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 224 |
نوبت چاپ | 1 |
نوع جلد | شميز |
قطع | رقعي |
ابعاد | 14 * 21 * 0.8 |
وزن | 234 |
سال چاپ | 1398 |
تاكنون نظري ثبت نشده است.