کتاب حکايت آن که دلسرد نشد
کتاب حکايت آن که دلسرد نشد که شامل بيست و پنج فصل است ، حکايت مرد جواني است که بدنبال ثروتمند شدن با مردي عارف و فيلسوف آشنا مي شود که رموز موفقيت را به او مي آموزد.
آدمهاي واقعا خردمند و پولدار در اين جهان طوري زندگي مي کنند که انگار هر روز آخرين روز زندگيشان است و بايد ضروري ترين کار را انجام دهند.
بيشتر آدم ها در نوعي بي خبري هميشگي زندگي مي کنند . آنها هميشه اميدوارند که چيزي اتفاق بيفتد و زندگيشان را دگرگون کند . آنها هرگز نمي دانند که همه چيز از خودشان آغاز مي شود و خود مسئول زندگيشان هستند .
مارک فيشر معتقد است ؛ انسانهاي فوق العاده ، چنان زندگي مي کنند که گويي نه تنها زندگي خود ،بلکه چندين زندگي ديگر را هم درون خود دارند . اين است که بعضي از نوابغ از همان کودکي ، بلوغ خود را آشکار مي کنند . در واقع آنها خود را از زندگي هاي قبلي براي اين زندگي آماده کرده اند .و گاهي حتي از چندين زندگي قبل اين کار را آغاز کرده اند .
فيشر در جايي ديگر از کتاب مي گويد :«…دردها و بدبختي ها از روي رحمت برايمان فرستاده مي شود تا به خود واقعي مان پي ببريم و نيروي واقعي درونمان را بيابيم . شادي هاي معمولي نمي گذارد آنها را کشف کنيم . آنهايي که امتحان مي شوند ، آدم هاي خوش اقبالي هستند ، اما وقتي خود واقعي شان را کشف کنند ، شادي از راه مي رسد …»
نويسنده | مارك فيشر |
مترجم | بيژن پايدار |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 212 |
نوبت چاپ | 2 |
نوع جلد | شميز |
قطع | رقعي |
ابعاد | 14 * 21 * 1 |
وزن | 232 |
سال چاپ | 1401 |
تاكنون نظري ثبت نشده است.