- جزییاتکتاب جاي پاي فرهاد آمده بود مرخصي و بي تابي مي کردم که «بيش تر بمون» رفت از ساک اش يک لنگه جوراب آورد گذاشت کف دست من. گفتم«باز شوخي کردن ات گل کرد؟» گفت«به خاطر اين لنگه جوراب، اگرهم بخوام، ديگه نميتونم بمونم، مامان.» يک لنگه جوراب ساده بود. ازاين بافتني ها ، خيلي هم با سليقه بافته شده بود. گفتم...
- مشخصات
- 0
کتاب جاي پاي فرهاد
آمده بود مرخصي و بي تابي مي کردم که «بيش تر بمون» رفت از ساک اش يک لنگه جوراب آورد گذاشت کف دست من.
گفتم«باز شوخي کردن ات گل کرد؟»
گفت«به خاطر اين لنگه جوراب، اگرهم بخوام، ديگه نميتونم بمونم، مامان.» يک لنگه جوراب ساده بود. ازاين بافتني ها ، خيلي هم با سليقه بافته شده بود.
گفتم«چرا پس فقط يه لنگه ست؟»
گفت يک روز پيرزني را مي آورند پيش اش و مي گويند با او کاردارد.پيرزن مي گويد«تو فرمانده اين لشگري؟» فرهاد مي گويد« من فقط الان کوچيک شمام، امرتونو بفرمايين» پيرزن لنگه جوراب را دودستي مي گذارد کف دست فرهاد و ميگويد «توي خونه م فقط اندازه ي همين يه لنگه جوراب نخ داشتم. اينو بپوش، خدارو ياد کن، سالم بمون، برو با دشمن ات بجنگ»
توي چشم هام خيره شد و گفت«تو مادرمي و اون هم منو پسر خودش مي دونه.حرف کدوم تونو گوش بدم؟»
ساکت شدم، قدرت نداشتم بگويم« حرف دل تو گوش کن.»
نويسنده | فرهاد خضري |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 248 |
نوبت چاپ | 4 |
نوع جلد | شميز |
قطع | رقعي |
ابعاد | 14 * 21.5 * 1.7 |
وزن | 186 |
سال چاپ | 1398 |
تاكنون نظري ثبت نشده است.