در اين مجموعه تمامي نمايشنامههاي کوتاه و تکپردهاي آنتوان چخوف را در کنار هم و برحسب تاريخ نگارششان به خواهندگان، خوانندگان و پژوهشگران آثار او عرضه شده است.
در اين مجموعه تمامي تک پردهايها چخوف ترجمه شده است، تمامي نمايشنامههاي کوتاه طنز يا کمدي چخوف، همچون «نت» هاي موسيقي، اين نمايشنامههاي تک پردهاي، با همه اختلافهاي ظاهري که با يکديگر دارند، داراي يک سبک و سياق در طنزپردازي هستند. اگر بخواهيم تعبيري درست و کوتاه براي اين شيوه پيدا کنيم. بايد خيلي ساده بگوئيم: «عدم ارتباط صحيح، ميان شخصيتهاي نمايش»، «چخوف» چيزي بالاتر از «طنزشخصيت» و حتي «طنز صفتها و خصوصيتهاي انسان» ارائه ميدهد. او فقط به «طنز رفتار» ها و «گفتارها» هم نميپردازد، بلکه از خلال يک «عدم ارتباط درست.» ميان آدمهاي نمايشاش، تمامي ابعاد طنز در نمايش را به صورت فشرده اما موثر (ايجاز) ترسيم ميکند.
بخشي از کتاب تکپردهايهاي چخوف
ساووا: چرا بايد بميرم؟! من زندهام، زنده! (روي يکي از آرنجهايش تکيه ميدهد.) خواهرم، رو پاهاي من رو بپوشون. خوبه! يه کمي بکش روي پاي راستم. خوب شد. خواهر، خدا حفظت کنه!
نازاروونا: (روي پاهاي ساووا را ميپوشاند.) ديگه بخواب، پدرجان.
ساووا: چطور ميتونم بخوابم؟ فقط اگه تحمل اين درد رو داشتم، بيخواب هم ميتونستم سرکنم. گناهکاري مثل من، استحقاق آسايش رو نداره. اين سر و صداها چيه، خواهر؟
نازاروونا: خداي مهربون براي ما طوفان فرستاده. باد زوزه ميکشه و بارون شروشر ميباره. مثل دونههاي نخود، مرتب داره به در و پنجرهها ميخوره و روي پشت بوم ميريزه. ميشنوي؟ مثل اينکه آسمون دهن باز کرده باشه. (صداي رعد.) اي همه مقدسين که بالاي سر مائيد!
فديا: همه چيز ميغرد، ميخروشد، برق ميزند، و گويي پاياني بر آن متصور نيست. اوو... اوو... اوو... گويي جنگل است که ناله ميکند اوه... اوه... همانند سگي که زوزه ميکشد، باد را ميگويم. (به خود ميلرزد.) چه سرده، لباسهاي من خيس خيس شده. بايد حسابي چلوندشون. به، اين در هم که چارتاق بازه... (آرام مينوازد.) حتي اين آکاردئون من هم سرتا پاش خيس شده. براي همينه که صداش درنميآد. برادران مسيحي، وگرنه ميتونستم آهنگهاي خوبي براتون بزنم؛ به طوري بزنم که نفسهاتون رو تو سينههاتون حبس کنيد. جدي ميگم، يک چيز بزرگ، آهنگ «کادريل»، «پولکا» يا آهنگهاي رقصهاي روسي خودتون! من همه اينها رو ميتونم بزنم. وقتي که تو شهر پيشخدمت "گراند هتل" بودم، ميدونيد پول زيادي گيرم نمياومد، اما با اين "گارمون" معجزه ميکردم، معجزه! همه اين چيزها رو هم اونجا ياد گرفتم. جدي ميگم! راستي گيتار هم بلدم بزنم.
نويسنده | آنتوان چخوف |
مترجم | داريوش مودبيان |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 317 |
نوبت چاپ | 4 |
نوع جلد | شميز |
قطع | رقعي |
ابعاد | 14 * 21.5 * 2 |
وزن | 300 |
سال چاپ | 1401 |
تاكنون نظري ثبت نشده است.