ژدهاي سرخ اولين اثر از سه گانه پليسي توماس هريس است که در سال 1981 نوشته شده است. توماس هريس در ادامه ي اژدهاي سرخ، دو رمان سکوت بره ها و هانيبال را منتشر کرد. توماس هريس در اژدهاي سرخ علاوه بر نشان دادن جزئيات رواني يک قاتل روان پريش که شخصيت دروني اش به واسطه شيوه زندگي تحميلي از هم پاشيده است، به خوبي خواننده را با جزئيات يک پرونده پليسي-رواني درگير مي کند. از طرفي خواننده با تک تک عناصر موجود در داستان آشنا شده و به خوبي توسط نويسنده به درون مايه هاي شخصيتي، خانوادگي و اجتماعي آنها سفر مي کند، به طوري که در پايان خواننده احساس مي کند تک تک افراد و شخصيتهاي داستان را مي شناسد و در تک تک مکانهاي داستان حضور فيزيکي داشته است. برخلاف کتاب سکوت بره ها که بيشتر جنبه هاي روان شناسانه مورد نظر هريس بوده در اژدهاي سرخ، خواننده به يک ميزان خود را درگير جنبه هاي پليسي و رواني داستان مي بيند. اژدهاي سرخ چندين نقطه اوج دارد که هريک در فصل خود مسير داستان را به سمت مشخصش هدايت مي کند. ترس هاي خود را با اين کلاسيک وحشتناک که قاتل سريالي آدمخوار، هانيبال لکتر را معرفي کرده است، تغذيه کنيد. در "اژدهاي سرخ" توماس هريس، شخصيت والي گراهام پس از اينکه اژدهاي سرخ توسط اف بي آي گرفتار شد به ما معرفي مي شود. با اين که دکتر لکتر در زندان است و در انزوا زندگي مي کند، ويل گراهام به کمک وي احتياج دارد. يک قاتل سريالي ديگر آزاد است و گراهام بايد براي مقابله با او، از لکتر براي برطرف سازي اين تهديد جديد کمک بگيرد. توث فري (فرشته دندان) تاکنون دو خانواده را کشته است، و جک کرافورد از ويل گراهام کمک مي خواهد. گراهام به دليل درگير بودن با دو قاتل سريالي (که يکي از آنها دکتر لکتر است) از کمک کردن دريغ مي کند، چرا که مطمئن نيست که روح و روان او بتواند از شر اين هيولاها سالم بماند. گراهام يکي از بهترين نمايندگان اف بي آي در آنجا است و کرافورد مي داند که براي گرفتن اين قاتل ساديستي به کمک گراهام احتياج دارد.