فيلسوفان بدکردار به زندگي هشت نفر از فيلسوفات اروپايي مي‌پردازد. اما نگاهي که اين کتاب بر اين هشت فيلسوف دارد و روند کاري آن‌ها، صرفا يک بازنمايي از زندگي آن‌ها نيست. علاوه بر اين گريزهايي که به زندگي ديگر فيلسوفان مي‌زند، شايد برايتان سوال برانگيز باشد. در حقيقت نايجل راجرز و مل تامپسون در پي اين هستند که به سوالاتي پاسخ بدهند که شايد در متون فلسفي نتوان پاسخي براي آن‌ها پيدا کرد. مثلا اينکه چرا افلاطون در کتاب جمهوري خود اين‌قدر بر عدالت تأکيد کرده است؟ چه چيزي باعث شده نيچه اين‌طور بي‌محابا به فلسفه حمله کند؟ چرا هستي‌گرايي سارتر آن‌قدر در پاريس پس از جنگ طرفدار پيدا کرد؟ چرا فوکو در انتهاي زندگي خود به کلبيون يونان باستان علاقه پيدا کرد؟ جملاتي از کتاب فيلسوفان بدکردار فيلسوفاني که در اين اثر معرفي نشده‌اند به هيچ عنوان به اين معنا نيست که آنها را مي‌توان آدم‌هاي خوبي دانست. علاوه بر اين، ما در برابر وسوسه? تمايزگذاري ميان کردار بد، حماقت و بي‌عرضگي اجتماعي مقاومت کرده‌ايم. چنين تمايزگذاري‌هايي تنها زماني به درد مي‌خورند که بخواهيم ارزيابي اخلاقي از رفتار آنها داشته باشيم، حال آنکه در اين اثر ما مي‌خواهيم حماقت‌هاي خردمندان را آشکار کنيم و بدين‌وسيله خاطره? آنها را در برابر تقديس‌هاي نابجا حفظ کنيم. البته مي‌دانيم که انسجام و ثبات يک ويژگي مهم زندگي خوب و اخلاقي است. بنابراين، لازم است که هم خدمات علمي و هم زندگي شخصي اين فيلسوفان به‌خوبي معرفي شوند تا معلوم شود يک فيلسوف برخلاف آنچه فضل و عدالت ناميده مي‌شده رفتار مي‌کرده است. به همين دليل، ما مقدمه‌اي در مورد هشت انديشمند عصر مدرن ارائه مي‌کنيم که در آن افکار اين فيلسوفان در زمينه? زندگي شخصي آنها قرار داده مي‌شود.