دن کيشوت نجيبزادهاي ميانسال است که شب و روز کتاب و داستان پهلواني ميخواند و در اين زمينه حتي يک کتاب هم وجود ندارد که او نخوانده باشد. همهي پهلوانان و شواليهها را ميشناسد و ماجراهايي که بر سر آنها آمده است، از بر دارد.
حال در دوراني که ديگر پهلواني رونق ندارد، دن کيشوت تحت تاثير کتابها و تخيلات ذهني خودش، تصميم ميگيرد زره بپوشد، کلاهخود بر سر بگذارد، شمشير به دست بگيرد و سوار بر اسب ناتوانتر از خودش عدالت را در دنيا برقرار کند و از مظلومان در برابر حاکمان ظالم و ستمگر دفاع کند.
دُن کيشوت زندگي فردي را به مخاطب نشان ميدهد که دچار توهم است و وقت خود را با خواندن آثار ممنوعه ميگذرانَد. در زمان روايت داستان، نوشتن و خواندن آثاري که به شواليهها ميپرداخت ممنوع بود و شخصيت اصلي داستان، خود را جاي يکي از همين شواليهها ميبيند و دشمناني فرضي در برابر خود ميبيند که اغلب کوهها و درختها هستند. «دُن کيشوت» پهلواني خيالي و بيدستوپاست که خود را شکستناپذير ميپندارد.
او، با همراهي خدمتکارش، سانچو پانزا، به سفرهايي طولاني ميرود و در ميانه ي همين سفرهاست که اعمالي عجيب و غريب از وي سر ميزند. او که هدفي جز نجات مردم از ظلم و استبداد حاکمان ظالم ندارد، نگاهي تخيلي به اطرافش دارد و همه چيز را در قالب ابزار جنگي ميبيند.
نويسنده | سروانتس |
مترجم | محمد قاضي |
نوبت چاپ | 1 |
نوع جلد | گالينگور |
قطع | رقعي |
ابعاد | * * |
سال چاپ | 1397 |
تاكنون نظري ثبت نشده است.